گزیدهای از تلاشهای علامه آلبانی برای ارشاد و نصیحت تکفیریها (14)

پرسش دهم
{حدیث شفاعت و ترک نماز}
این سؤال به مسألهی تکفیر و بهویژه به قسمت نماز مربوط میشود؛ در آخرین رساله با نام حکم تارک الصلاة، حدیثی معروف به شفاعت وجود دارد که یکی از برادران گفت که کسانی هستند که به این حدیث جواب میدهند. حدیثی که در پایانش چنین میآید: «الله تعالی هر کسی را که ذرهای ایمان در قلب دارد، از آتش دوزخ بیرون میآورد». سپس بنا بر شفاعت و رحمت خویش، «کسانی را که حتی یک کار خوب هم انجام ندادهاند، بیرون میآورد». اینکه فرمود: «حتی یک کار خوب هم انجام ندادهاند» مانند عبارتی میباشد که در حدیث معروف دیگری آمده است؛ حدیثی که در مورد شخصی است که صد نفر را کشته و فرشتگان عذاب گفتند: «او هیچ کار خوبی انجام نداده است.» با وجودی که آن مرد توبه کرده بود و همین کارش، کار درست و خوبی بود. جای اشکال است که وقتی آن مرد به الله ایمان آورد و شهادتین را گفت، دربارهاش گفتند: هرگز کار خوبی انجام نداده است. پاسخ این اشکال چیست که گفتهاند: اینکه وی هرگز کار خوبی انجام نداده، بنا بر غالبیّت احوال آن شخص بوده است؟
علامه آلبانی: آیا آنچه گفتی، با موضوع شفاعت ارتباطی دارد؟
سؤالکننده: مسأله دربارهی تارک نماز میباشد که حکمش کفر است؛ اگر وی نمازش را ترک کرده، دیگر اعمال هم به او سودی نمیرساند.
علامه آلبانی: اول اینکه این مسأله چه ارتباطی با حدیث شفاعت که ذکرش کردیم، دارد؟ آنهایی که شفاعت میشوند، برادران ما هستند که با ما نماز میخواندند و روزه میگرفتند؛ پس الله عزّ وجلّ اجازه میدهد تا برایشان شفاعت صورت گیرد و شفاعت میشوند. سپس برای گروه دیگری شفاعت میکنند. ارتباط آن حدیث با این حدیث چیست؟
سؤالکننده: جمله «لم یعمل خیراً قطّ»، یعنی: «هرگز کار خوبی انجام نداده است»، به چه معناست؟
علامه آلبانی: مرا چه به او؟ بگذار حدیث را هر گونه که میخواهد تأویل نماید. چون اکنون موضوع ما، آن مبحث نیست؛ موضوعمان این است که این حدیث، صحیح است و به صراحت بیان میکند که الله عزّ وجلّ به مؤمنان صالح که اهل بهشتند اجازه میدهد که برادرانشان را که با آنها نماز و روزه ادا میکردند، شفاعت کنند؛ وقتی که آنان، برادرانشان را نمیبینند، از الله اجازه میخواهند تا آنها را مورد شفاعت قرار دهند. پس به آنها اجازه داده میشود و نخستین گروه، از آتش دوزخ بیرون میآیند؛ گروهی که نماز میخواندند و روزه میگرفتند؛ اما مرتکب گناهانی شدهاند که مستحقّ ورود به دوزخ هستند؛ اما با شفاعت بندگان صالح بهشت، بیرون میآیند. سپس به آنان فرمان داده میشود که گروه دیگری را بیرون آورند. در این گروه، نمازگزاران یا کسانی که همانند آن نمازگزاران باشند، وجود ندارد.
اکنون پرسش من این است که ارتباط حدیث «لم یعمل خیراً قطّ» با این گروهی که نمازگزار نبودند و با شفاعت صالحانِ شفاعت کننده از دوزخ بیرون آمدند، چیست؟
سؤالکننده: ارتباطش اینجاست که شاید فهمِ این عده از برادران که داریم در موردشان حرف میزنیم این است که نماز نخواندن گروه دوم، رد نشده است: «أخرجوا من وجدتم فی قلبه مثقال ذرة أو مثقال دینار».
علامه آلبانی: دلیل ما این نیست؛ بلکه دلیلمان این است که کسانیکه نماز میخواندهاند، اولین گروه را با شفاعتشان از جهنم خارج میکنند.
سؤالکننده: و بقیه که …
علامه آلبانی: طبیعتاً در میان آنها، افراد نمازگزار نبودهاند؛ زیرا مؤمنان درستکار و صالح میگویند: آنان برادران ما هستند که با ما نماز میخواندند و روزه میگرفتند و اکنون آنها را با خود نمیبینیم. برایشان شفاعت کنید و از آتش خارجشان کنید. وقتی اجازهی شفاعت گروه دیگری به آنان داده شد، دیگر در این گروه نماز گزاری نیست. بدین خاطر است که میپرسم: ارتباط این حدیث با آن ترتیب بیان شده چیست؟ همین استدلال ماست که میگوییم کسیکه به نماز ایمان دارد اما از روی تنبلی و سهلانگاری، و نه سرکشی و انکار، نماز نمیخواند، با اجازهی الله مورد شفاعت قرار میگیرد. پیشتر در این باره، از کفر اعتقادی و عملی به تفصیل سخن گفتیم.
سؤالکننده: اکنون اشکال برطرف شد. حال سوال این است که در حدیث آمده: «لم یعمل خیراً قطّ»، یعنی: «هرگز کار خوبی انجام نداده است». در حالیکه فقط مؤمن وارد بهشت میشود؟
علامه آلبانی: منظور از اینکه فقط مؤمن وارد بهشت میشود، آیا مومنِ کامل است؟ خیر
سؤالکننده: بدون شک.
علامه آلبانی: گاه میگویم آری و گاه میگویم خیر؛ آن مؤمنی فقط وارد بهشت میشود که با پیشتازان نخستین اسلام باشد و یا مؤمنی است که خوبیهایش بیشتر از بدیهایش شود. اما اگر مؤمن جزو پیشتازان نباشد و یا بدیهایش بیش از خوبیهایش باشد، تنها با خواست الله وارد بهشت میشود. الله متعال میفرماید: «إِنَّ اللّهَ لاَ يَغْفِرُ أَن يُشْرَكَ بِهِ وَيَغْفِرُ مَا دُونَ ذَلِكَ لِمَن يَشَاءُ » (نساء: 48)، یعنی: «قطعاً الله، اینکه کسی را با او شریک کنند، نمیبخشد و غیر از آنرا، برای هر کسی بخواهد، میبخشد». اگر مغفرت و بخشش الله متعال شامل این مؤمنان نشود، وارد آتش شده و عذاب میبینند. در این صورت چنان که در مورد حدیث قبلی گفتیم: «من قال لا إله إلاّ الله نفعته یوماً من دهره»، یعنی: «کسیکه لا إله إلا الله بگوید، – این شهادت – روزی به او سود میرساند». یعنی این شهادت، شهادتی است که دارای مقتضیاتش نیست، مگر اینکه حقش ادا گردد، چنان که در حدیث آمده است: «أمرتُ أن أقاتِل الناسَ»، یعنی: «فرمان یافتهام که با مردم بجنگم». این بیان، در رابطه با مؤمنان کامل است که مقتضیات و حقوق شهادتین را به جا آوردند. اما مؤمنانی که مرتکب عصیان شدهاند، همین شهادت دادن به یکتایی الله آنها را نجات خواهد داد. این کمترین درجهی ایمان است؛ یعنی التزامی به حقوق شهادتین وجود نداشته، در حالی که اگر انسان به این حقوق پایبند باشد، ممکن است همراه با سابقین اولین، مستقیم وارد بهشت شود و ممکن است بعد از محاسبهی اعمالش به بهشت وارد شود؛ و این حسابرسی نیز، خود نوعی مجازات بهشمار میرود؛ اما هرگز وارد دوزخ نمیشود.
در این مورد مراتب و درجاتی وجود دارد؛ اما اگر بدبختترین انسانی را که شهادتین را بر زبان آورده در نظر بگیریم؛ وقتی بمیرد، این شهادت به او سود میرساند و او را از دوزخ بیرون میآورد و باعث میشود که از کسانی نباشد که برای همیشه در آتش مجازات میشوند. بنا بر این وقتی میگوییم: تارک نماز، کافر میباشد؛ یعنی از دینش برگشته؛ معنای کفر چیست؟
نمیتوانم عالمی واقعی را تصور کنم که با این تقسیمبندی سودمندی که از شیخ الإسلام ابن تیمیه و ابن قیم یاد گرفتهایم، مخالف باشد. کفر حتما باید به کفر عملی و کفر اعتقادی تقسیم گردد. کسیکه این تقسیم را مبنا و اصل قرار ندهد، قطعاً با خوارج همراه شده است. پس کسانی که تارک نماز را کافر و مرتد میشمارند، دلیل قاطعانهای جز ظاهر نصوص ندارند. این ظاهرِ نصوص، با ظاهرِ نصوص دیگر در تضاد است. بنا بر این باید در این میان، تعادلی برقرار کنیم؛ اما چگونه؟
بدین صورت که هر کسی نماز را ترک کند، اما ایمان داشته باشد که نماز جزء دین است، و به شرعیّت آن اعتراف داشته، و با از ته دل قبول داشته باشد که با نماز نخواندنش، در رابطهاش با الله کوتاهی کرده، قطعا چنین کسی از آتش دوزخ بیرون میآید. چگونه میتوان این فرد را با مشرکی برابر بدانیم که نه نماز را قبول دارد و نه زکات را؟ برایم بسیار جای شگفتی است که کسی را که مرتکب کفر اعتقادی شده، با کسیکه مرتکب کفر عملی میشود، برابر بدانند.
فرد مشرک، هم مرتکب کفر اعتقادی میشود و هم کفر عملی؛ یعنی اسلام را با تمام جوانبش، همچون نماز، انکار میکند و نادرست میشمارد و به همین خاطر هم نماز نمیخواند؛ پس در اعتقاد و عمل، کافر است. همچنین مسلمانی که گاهی اوقات نماز بخواند، در واقع در زمرهی افراد تارک نماز میافتد؛ چگونه ایندو را یکی بدانیم؟
برادر! این دو یکی نیستند. این یکی «یعنی مشرک» در اعتقاد خویش کاملا با این یکی «یعنی مسلمان فاسق» فرق دارد. این مشرک شهادت به یکتایی الله و رسالت محمد صلی الله علیه وسلم نمیدهد، و به دنبال آن، ایمانی به لوازم شهادین هم ندارد. به طورت کامل ایمانی به اینها ندارد. اما این مسلمانی که فاسق بوده و طاعت الله و رسولش را به جای نمیآورد، کاملا با این مشرک فرق دارد. او شهادت به یکتایی الله و رسالت محمد صلی الله علیه وسلم داده و به همهی لوازم این شهادت ایمان دارد. اما بهخاطر غلبهی هوای نفس و مالدوستی و دیگر بهانهها، که عذر به حساب نمیآیند، نماز را ترک کرده است؛ اما همین بهانهها سبب شفاعت او در رستاخیز شده و چنین عنوان میگردد که وی به الله و فرستادهاش ایمان دارد، ولی کوتاهی کرده است.
{آگاهی از چگونگی اطلاق کفر در حدیث}
برابر دانستن ایندو شخص با یکدیگر، ظلم بوده و معیار سنجش، عادلانه نیست. در این مورد، دلایل بسیاری وجود دارد که قبلا در نشستی به آنها اشاره کردیم. برای نمونه: «من ترک الصلاة فقد کفر»، یعنی: «هر کسی که نماز را ترک کند، کافر شده است». این عبارت بهمعنای ارتداد از دین نیست؛ چرا که کفر در حدیث: «مَن حلف بغیر الله فقد کفر»، یعنی: «هر کسیکه به غیر الله سوگند بخورد، کافر شده است»، بهمعنای ارتداد نیست. در احادیث رسول الله صلی الله علیه و سلّم از این موارد، نمونههای بسیاری وجود دارد. اما چه چیز ما را بر آن میدارد که در حدیث: «هر کسی که نماز را ترک کند، کافر شده است»، کفر را به معنای ارتداد از دین اطلاق کنیم؟ اما در حدیث: «هر کسی که به غیر الله قسم بخورد، کافر شده است»، را تفسیر به عدم ارتداد از دین کنیم؟
به نظر بنده، ایندو عبارت گاه به یک معنا و گاه متفاوت هستند؛ کسیکه نماز را ترک کند، اگر از روی جحود و انکارِ وجوبش باشد، کافر گشته و مرتدّ است و کسیکه به غیر الله سوگند بخورد، اگر از روی جحود و انکارِ نادرست بودنش باشد، کافر گشته و همانند حکم قبل، مرتد میباشد. اما کسیکه نماز نخواند و اعتراف دارد که ترک نماز، کاری حرام و ناجایز است، و مرتکب کفر عملی شود، حکم به کافر بودنش نمیکنیم.
کسیکه به غیر الله سوگند بخورد و معتقد باشد که چنین سوگندی جایز نیست، مرتکب کفر اعتقادی نمیشود؛ بلکه در عمل کفر ورزیده است. احادیث و نصوص، پاسخگوی سؤالات یکدیگر هستند و جواب سؤالات هر یک، در دیکری نهفته است و ما را از نظر اعتقادی به تفکّر وامیدارد تا به تنگنا نیفتیم.
در جایی فرد دچار کفر و ارتداد از دین میشود و در جای دیگر که حکمی را جزو دین الله میداند، مرتد نمیگردد. یعنی سرکشی از فرمان الله و کفر عملی روی میدهد.
بدینخاطر است که از ارتباط این عبارت با موضوع حدیث شفاعت تعجب میکنم: «لم یعمل أو خیراً قطّ»
با نگاه به متن حدیث صحیح میبینیم که برخی از کسانیکه در آتش دوزخ مجازات میشوند، اهل نماز هستند و از آن خارج میشوند. مجازات و ورودشان به دوزخ، بهخاطر ترک نماز نیست؛ بلکه بهخاطر ارتکاب گناهانی مانند زنا، دزدی، رباخواری و … است؛ در حدیثی آمده است «بذنوب أصابوها»، یعنی: «بهخاطر گناهانی که مرتکب شدندهاند». اما با این حال که مرتکب چنین گناهانی شدهاند، اهل نمازند و برادران نمازگزار و صالحشان میگویند؛ پروردگارا! برادرانمان را که با ما نماز میخواندند، همراه خود نمیبینیم؛ پس الله عزّ وجلّ لطف نموده و به آنان فرمان میدهد تا شفاعتشان کنند. پس برایشان شفاعت میکنند. سپس میگویند: برادرانمان؟ (و اینبار برادران نمیگویند که برادرانشان نمازگزار و روزه دار بودهاند). میفرماید: هر کدامشان را که میشناسید، بیرون بیاورید. پس آنان را نیز بیرون میآورند. این یک نوع تصنیف است که ما را وادار میکند تا به این حدیث استدلال کنیم، و غیر از این هم ما دلایل خیلی زیادی برای اثبات حرفمان داریم. اما این حدیث، نور علی نور محسوب میشود و برای آن عده که غافلند، واضح مینماید که در این قضیه، (یعنی تکفیر شخص تارک نماز) از سوی برخی مشایخ و علما، غلو وجود دارد.
همین بس که بدانید که جمهور علمای مجتهد، حتی امام احمد که در روایات زیادی، قول تکفیر کردن کسی که نماز را از روی تنبلی ترک نماید، به او منسوب میشود، میگویند: اگر این شخص با ترک نماز از دین مرتد گردد، پس چه هنگام ایمان میآورد و مؤمن باشد؟ وقتی از دینش برگشت، مومن میشود؟ در پاسخ میگویند: او چارهای ندارد جز اینکه باید ایمانش را تجدید نماید. اما مخالفین میگویند: همینکه قضای نمازش را به جای آورد، کافی نیست.
حتی در روایتی از امام احمد به یاد دارم که حکم نموده وقتی فرد برای انجام کاری، اضطرار دارد، میتواند قضای نمازش را زمانی که آن کار تمام شد، به جای آورد؛ بدینخاطر است که میبینم در این مسأله بیشتر از چیزی که لازم باشد سخت گرفته شده است.
مداخلهی شیخ ابو مالک محمد بن ابراهیم شقره در صحبتهای شیخ:
جناب شیخ اگر ممکن است چیزی بگویم و گمان میکنم – و الله أعلم – که قول رایج در میان حنابله همین است؛ اما در ادامهی سوال برادر ابو عبدالرحمن باید بگویم: اولاً عذابی که آن سرکشان میبینند – که طبیعتان در درجات مختلفی است – چه مقدار است؟ و ما نمیدانیم آخرین فردی که از دوزخ بیرون میآید، چه مقدار در آن بوده است؟ نظرتان دربارهی عذابی که آنان دچارش هستند، چیست؟ شاید زمان طولانی در آن عذاب مجازات میشوند. زیرا الله عزّ وجلّ و فرستادهاش، زمانی را برای کسانی که از دوزخ نجات مییابند، مشخص نکردهاند. بدین خاطر آیا آخرین فرد از مومنان که از دوزخ بیرون میآید، عذابی را که در این مدت کشیده است، برایش کافی نیست؟ یعنی آیا میتوانیم بگوییم: چنین انتظار داریم که آنان برای همیشه در دوزخ میمانند؛ یعنی کسانیکه میگویند: لا إله إلا الله؟ در حالیکه رسول الله صلی الله علیه و سلّم فرمود: من قال لا إله إلاالله نفعته یوماً من دهره.
دوم اینکه: شیخ نیز به این مورد اشاره نمودند. اما با عباراتی دیگر میگویم: کسیکه بهجز گفتن «لا إله إلا الله» هرگز کار خوبی انجام نداده است، این شهادت همان کار خوبی است که به او سود میرساند؛ عبارتی است که آن را گفته و زبانش با گفتنش حرکت کرده؛ پس کاری انجام داده و قلبش هم اعتقاد داشته است. اما منظور رسول الله صلی الله علیه وسلّم این است که فرد، هیچیک از کارهای خوبی که دیگر مؤمنان انجام میدهند را انجام نداده است؛ این مسأله بسیار مهم میباشد.
به طور طبیعی، شایسته نیست که مسلمانان تفریط کنند؛ زیرا هر مسلمان، در معرض خطر است. اگر ایمانش در اول عمر یا وسط و یا آخرش دچار افول شد و چیزی غیر از این کلمه – یعنی لا إله إلا الله – که میگوید برایش باقی نماند، چگونه میتوانیم چنین شخصی را با کسیکه غیر از این را میگوید یا حقوق لا إله إلا الله را قبول ندارد، یا اینکه از ریشه، این کلمه را قبول ندارد، برابر بدانیم؟
سؤالکننده: این توضیح اضافی، در استدلال آخر که گفتیم «لم یعمل خیراً قط» وارد نمیشود. ما لفظ ایمان را که همان شهادت (لا إله إلا الله) است، مستثنا کردیم. آیا همین شهادت، در رد حکمِ کفرِ تارکِ نماز کافی است؟
علامه آلبانی: بله؛ از طریق دلالت عموم، کافی است.
سؤالکننده: یعنی چگونه استاد؟
علامه آلبانی: بنا بر توضیح شیخ ابو مالک، در عبارت «لم یعمل خیراً خطّ» استثنا بیان کردیم. اما حدیث شفاعت، مختص موضوع است و استثنا ندارد.
سؤالکننده: شاید در زیادتی که در مسند احمد در حدیث ابن مسعود، عبارت «لم یعمل خیراً إلا التوحید» آمده باشد که البته از صحت آن اطلاعی ندارم – و الله أعلم – .
علامه آلبانی: همین است.
سؤالکننده: استاد! این عبارتی که برادر ابو عبدالرحمن بدان اشاره نمود (لم یعملوا خیراً قطّ) از جمله اصول متعدّدی میباشد که اهل سنت بدان استدلال مینمایند؛ استدلال بر قاعدهای کلی که پاسخ به یک اشکال ریشهای است؛ این قاعده که کارهایی که با اعضای بدن انجام میشود، شرط و دلیل صحت اصل ایمان فرد نیست؛ اما این کارها، شرط کمال در ایمان میباشد. این یکی از دلایلش میباشد.
نکتهی دیگر اینکه: استاد به نکتهی ارزشمندی اشاره نمودید؛ تفاوت بین کسانی که میان مؤمنان به نماز و توحید و میان مخالفان و منکران الوهیت، فرق نمیگذارند. یک نکتهی اجتهادی در اینجا وجود دارد که امیدوارم اگر در آن اشتباه میکنم، مرا آگاه نمایید؛ یعنی بیم آن میرود که این کسانیکه میان ایندو گروه تفاوتی قائل نیستند، نماز را از شهادتین مهمتر بدانند. در حالیکه شهادتین، اصل استواری است که نماز بر اساس آن پذیرفته میشود و عکس این حالت، درست نیست.
علامه آلبانی: درست است؛ الله به تو عافیت عطا نماید. حمد و ستایش ویژهی الله است که راه درست را نشانمان داد و اگر او ما را راهنمایی نمیفرمود، راه درست را نمییافتیم.
ترجمه شده در مرکز رد شبهات خوارج
صفحهی فیسبوک رد شبهات خوارج:
https://www.facebook.com/khawarej/
کانال تلگرام:
https://t.me/khawareg