ردی بر کتابهای شبهه بر انگیز، قسمت (10)
دوم: پاسخ به کتاب:
الکواشف الجلیة
فی تکفیر الدولة السعودیة
به نام الله رحمان و رحیم
إن الحمدَ لله، نحمده، و نستعینه، و نستغفره، و نعوذ بالله من شرور انفسنا، و من سیئات أعمالنا، من یهده الله فلا مضلّ له، و من یضلل فلا هادیَ له.
و أشهد أن لا إله إلا الله وحده لا شریک له.
و أشهد أن محمدا عبده و رسوله صلی الله علیه وسلم.
{يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقَاتِهِ وَلَا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَأَنتُم مُّسْلِمُونَ}. (آل عمران: 102).
یعنی:
{اى كسانىكه ايمان آوردهايد! از الله پروا داشته باشید آنگونه كه شایستهی شرم و پروا كردن از اوست و فقط در حالی بمیرید که مسلمان و فرمانبردار باشید}.
{يَا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمُ الَّذِي خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ وَاحِدَةٍ وَخَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا وَبَثَّ مِنْهُمَا رِجَالًا كَثِيرًا وَنِسَاءً وَاتَّقُوا اللَّهَ الَّذِي تَسَاءَلُونَ بِهِ وَالْأَرْحَامَ إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَلَيْكُمْ رَقِيبًا}. (نساء: 1).
یعنی:
{اى مردم! از پروردگارتان پروا و شرم داشته باشید؛ از ذاتی كه شما را از یک نفس آفريد و جفتش را از او پدید آورد و از آندو، مردان و زنان بسيارى پراكنده نمود؛ و از الله پروا کنید؛ ذاتی كه با (نام) او از همديگر درخواست مىكنيد و بر حذر باشید از اینکه با خويشاوندان قطع ارتباط کنید؛ چراكه الله، همواره بر شما نگهبان و مراقب میباشد}.
{يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَقُولُوا قَوْلًا سَدِيدًا (70) يُصْلِحْ لَكُمْ أَعْمَالَكُمْ وَيَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ ۗ وَمَن يُطِعِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ فَازَ فَوْزًا عَظِيمًا}. (احزاب: 71-70).
یعنی:
{اى كسانى كه ايمان آوردهايد! از الله پروا و شرم نمایید و سخنى استوار بگوييد (70) تا کارهایتان را درست گرداند و گناهانتان را ببخشد و هر كس که از الله و فرستادهاش فرمانبرداری کند، بدون شک به رستگارى بزرگى دست مییابد}.
اما بعد:
بهراستی که صادقترین سخن، کلام الله است و بهترین راهنمایی و ارشاد، راهنمایی محمد صلی الله علیه و سلّم میباشد؛ بدترین کارها، نوآوری در دین است و هر نوآوری، بدعت میباشد و هر بدعت، به معنای گمراهی و هر گمراهی، سرانجامش در آتش است.
این بخش، پاسخی به کتاب «الکواشف الجلیة» میباشد. در این بخش، به تحلیل و روشنگری مطالب این کتاب میپردازم و هدف اصلی، پرداختن به قضایای کلی میباشد که کتاب بر مبنای آن نگاشته شده است. زیرا با ابطال آن قضایا، دیدگاه و اصل کتاب نیز باطل میشود. در این بخش به موارد جزئی پرداخته نمیشود؛ زیرا با اثبات نادرستی اصل قضیه، جزئیاتی که بر آن اصل بنا شدهاند، ابطال میگردند.
صاحب این کتاب، در کتاب دیگرش «ملة إبراهیم» تمامی حاکمان کشورهای اسلامی را تکفیر میکند. دستآویز وی در این عملکرد، ادعای ترک برائت از کفر و کافران میباشد. مقدسی در این کتاب نیز دوباره همان مسأله را مطرح میکند و اینبار با دو ادعا، به طور اختصاصی به تکفیر حکومت سعودی، میپردازد:
یکی: قضیهی موالات و ارتباط با کافران و عدم برائت از آنان.
دوم: صدور قوانین وضعی و حکم به غیر ما انزل الله.
موضوع کتاب «ملة ابراهیم»، به مورد نخست، یعنی ارتباط با کافران و عدم برائت از آنان میپرداخت که در صفحات قبل به آن پاسخ دادیم. در اینجا نیز بهطور خلاصه پیرامون این موضوع سخن میگوییم و به طور مفصل پیرامون «قانونگذاری و صدور حکم و دادخواهی بردن بر اساس این قوانین» سخن میگوییم.
این کتاب را بر اساس چهار هدف، یک پیشگفتار و یک خاتمه، به رشتهی تحریر در آوردهام:
پیشگفتار: در این قسمت به حکم تکفیر و ضوابط آن و نیز بیان ویژگیهای علمایی که مرجع و صاحبنظر در این امر هستند، پرداخته میشود.
هدف یکم: عرضهی محتویات کتاب.
هدف دوم: باطل نمودنِ محورهای کتاب «الکواشف الجلیه».
هدف سوم: پرسشهای شایان توجه.
هدف چهارم: راهِ خروج از فتنه.
خاتمه: بیان تمجید شیخ محمد بن ابراهیم آل شیخ و شیخ عبد العزیز بن باز رحمهما الله از حکومت سعودی و بیان وظایف حکومت و مردم در برابر نعمت اسلام که الله به ما عطا فرموده، و عمل نمودن به آن.
والله أسأل التوفیق والهدی والرشاد والسّداد.
پیشگفتار
حکم تکفیر و ضوابط آن و ویژگیهای علمای صاحبنظر در امر تکفیر
حکم تکفیر کردنِ مسلمان:
تکفیر کردن مسلمان بدون عامل و دلیل، حرام است.
دلیل آن، این است که ذکر خواهیم کرد:
از ابو هریره رضی الله عنه روایت است که رسول الله فرمود: «وقتی مردی به برادرش بگوید: ای کافر! یکی از آندو، به آن دچار میگردد[1]».
از عبدالله بن دینار روایت شده که از ابن عمر شنید که رسول الله صلی الله علیه و سلم فرمود: «هر کسی که به برادرش بگوید: ای کافر! یکی از آندو به آن گرفتار میشوند؛ یا همانگونه است که میگوید یا (آن اتهام،) به خودش برمیگردد[2]».
از ثابت بن ضحاک روایت است که رسول الله صلی الله علیه و سلم فرمود: «هر کس به دروغ، به دینی غیر از اسلام سوگند یاد کند، او بر همان دینی است که گفته، و هر کس با هر چیزی که خودکشی کند، در آتش دوزخ با همان مجازات میشود، و لعنت کردن مؤمن، مانند کشتن اوست و کسیکه مؤمنی را به کفر متهم کند، گویا او را کشته است».
ضوابط تکفیر
به خاطر ممانعت بزرگی که در این احادیث آمده، علما از تکفیر مسلمان نهی کرده و آن را امر خطیر و بزرگی شمردهاند. آنان ضوابطی برای این کار قرار دادهاند که به بیان برخی از آنها میپردازیم.
ضابطهی اول:
تکفیر کردن حق الله و رسولش صلی الله علیه و سلم است
و کسی نباید بر آندو پیشقدم شود
الله تعالی میفرماید: {يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تُقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيِ اللَّهِ وَرَسُولِهِ وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ}. (حجرات: 1).
یعنی:
{اى كسانىكه ايمان آوردهايد! در برابر الله و فرستادهاش، پيشى نگیرید و از الله پروا کنید كه الله شنواى داناست}.
اطلاق تکفیر در یک مساله یا بر یک شخص معین، جز با وجود دلیل از قرآن و سنت، درست نیست.
بنا بر این، یک مسلمان به خاطر معصیت یا گناه، و یا به مجرّد کینه یا تنفر، یا به خاطر شهوت یا شبهه، تکفیر نمیگردد.
بلکه باید دلیل شرعی و حجت و برهان برای این کار وجود داشته باشد؛ چرا که هر کس مسلمانی را کافر بداند، با این کار، خود کافر گشته است.
ضابطهی دوم
کفر دو نوع است:
1) کفر اصغر که موجب خروج از دین نمیشود.
2) کفر اکبر که موجب خروج از اسلام است و کسیکه بدان مرتکب شود، دینش را رها کرده و از جماعت مسلمانان جدا شده و مرتد به حساب میآید.
در احادیث بسیاری، بیان شده که برخی کارها، کفر است، و گاهی شخص مسلمان مرتکب آن میشود. در این صورت، معصیت و گناه کبیره محسوب میشود و موجب خروج از دین نمیگردد. در اینجا به چند نمونه از متونی اشاره میکنیم که مرتکب یا انجامدهندهی برخی کارها را به کفر، شرک توصیف میکند، یا بیان میکند که در او نوعی جاهلیت وجود دارد:
از جریر روایت است که رسول الله صلی الله علیه و سلم در حجة الوداع به او گفت: مردم را ساکت کن؛ پس فرمود: «چنین نباشد که به کفر باز گشته و گردن یکدیگر را بزنید[3]».
از ابوهریره رضی الله عنه روایت است که رسول الله صلی الله لعیه و سلم گفت: «اگر مردی به برادرش بگوید: ای کافر! یکی از آن دو به آن دچار میشوند[4]».
ابوهریره رضی الله عنه میگوید که رسول الله صلی الله علیه و سلم فرمود: «دو کار در میان مردم انجام میشود که کفرآمیز است؛ یکی طعنه در نسب است و دیگری نوحهسرایی بر مرده[5]».
از ابن عمر رضی الله عنهما روایت است که رسول الله صلی الله علیه و سلم فرمود: «کسیکه به غیر الله سوگند بخورد، شرک ورزیده است[6]».
نکته: امام ترمذی رحمه الله پس از روایت این حدیث، آن را به شرک اصغر تفسیر نموده، میگوید: «این حدیث نزد عدهای از اهل علم چنین تفسیر شده: این فرمودهی رسول الله: «شرک ورزیده است»، از باب تغلیظ و تشدّد در این مورد است. دلیل آن نیز حدیث ابن عمر است که رسول الله صلی الله علیه وسلم شنید که عمر میگوید: به جان پدرم، به جان پدرم. رسول الله صلی الله علیه وسلم نیز به او فرمود: «بدانید که الله شما را نهی میکند که به پدرانتان قسم بخورید». دلیل دیگر، حدیث ابوهریره رضی الله عنه است که میگوید: رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود: «هر کس در قسم خود به لات و عزی قسم خورد، پس بگوید لا إله إلّا الله».
ترمذی میگوید: این همانند آن روایتی از رسول الله صلی الله علیه وسلم است که فرمودند: «همانا ریا، شرک است». عدهای از اهل علم، این آیه را که الله میفرماید: {فَمَنْ كَانَ يَرْجُو لِقَاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلًا صَالِحًا}، را چنین تفسیر کردهاند: یعنی ریا نکند».پایان نقل قول از امام ترمذی.
معرور بن سوید میگوید: ابوذر را در حالیدر ربذه دیدم که خود و غلامش، یک لباس پوشیده بودند. علت را از او جویا شدم. وی گفت: من و مردی به هم ناسزا میگفتیم؛ من به مادرش ناسزا گفتم؛ پس رسول الله صلی الله علیه و سلم به من گفت: «ای ابوذر! آیا به مادرش دشنام دادی؟ تو مردی هستی که در تو جاهلیتی وجود دارد؛ خادمانتان، برادران شما هستند که الله تعالی آنها را در اختیار شما قرار داده است. کسیکه برادرش در اختیار اوست، باید از هر چه میخورد، به او نیز بخوراند و از هر چه میپوشد، به او نیز بپوشاند. آنان را به کاری که از توانشان بیشتر است، موظّف نکنید و اگر موظف کردید، به آنها کمک نمایید[7]».
ابو مالک اشعری روایت میکند که رسول الله صلی الله علیه و سلم فرمود: «چهار چیز در امتم از جاهلیت میباشد و آنها را کنار نمیگذارند: فخرفروشی بهخاطر آباء و اجداد، طعن وارد کردن به نسب، طلب باران از ستارگان و نوحهسرایی. و فرمود: اگر نوحهسرا قبل از مرگش توبه نکند، روز رستاخیز در حالی میایستد که لباسی از قیر دارد و تمام بدنش دچار بیماری گری شده است[8]».
نصوصی وجود دارد که اعمالی را معرفی میکند که فرد با انجام آنها، مومن نیست؛ از آنجمله:
از ابو شریح روایت است که پیامبر صلی الله علیه و سلم فرمود: «به الله سوگند که ایمان ندارد، به الله سوگندکه ایمان ندارد، به الله سوگند که ایمان ندارد؛ پرسیدند: چه کسی یا رسول الله؟ فرمود: کسیکه همسایهاش از شر او در امان نباشد[9]».
ابوهریره رضی الله عنه میگفت که پیامبر صلی الله علیه و سلم فرمود: «زناکار در هنگام زنا، مومن نیست. شرابخوار در هنگام شرب خمر، مومن نیست. سارق در هنگام سرقت، مومن نیست، و زورگیر در هنگامی که مال مردم را به زور میگیرد و مردم به او نگاه میکنند، مومن نیست[10]».
از انس روایت است که رسول الله صلی الله فرمود: «ایمان نمیآورید تا وقتی که هر چیز برای خود دوست دارید، برای برادرتان هم دوست بدارید[11]».
در برخی نصوص نیز کارهایی معرفی شده که هر کس آنها را انجام دهد، شمّهای از نفاق در وی میباشد:
از عبدالله بن عمرو رضی الله عنهما روایت است که پیامبر صلی الله علیه و سلم میفرمود: «چهار چیز وجود دارد گه اگر در شخصی باشد، او حتماً منافق است و هر کسی اندکی از آن چهار چیز را داشته باشد، شمّهای از نفاق در او وجود دارد تا اینکه از آن دست بکشد: وقتی امین شمرده شود، خیانت کند، و وقتی حرف میزند، دروغ بگوید، و وقتی پیمان میبندد، فریب دهد، و هنگام مخاصمه، فجور[12] نماید[13]».
ابو هریره رضی الله عنه میگوید: رسول الله صلی الله علیه و سلم فرمود: «کسیکه ازدنیا رفت و جهاد نکرد و حتی در دل خود، نیت جهاد را هم نداشت، بر شعبهای از شبعههای نفاق مرده است[14]».
همچنین در برخی از نصوص، کارهایی بیان شده که از انجامدهندهی آنها، اعلام برائت شده است؛ از آنجمله:
عبدالله رضی الله عنه میگفت: پیامبر صلی الله علیه و سلم فرمود: «کسیکه بر چهره بزند، گریبان از هم بدرد و همچون دوران جاهلیت صدا برآورد (نوحه و مانند آن)، از ما نیست[15]».
از ابو موسی رضی الله عنه روایت است که پیامبر صلی الله علیه و سلم فرمود: «کسیکه بر علیه ما سلاح بردارد، از ما نیست[16]».
از ابوهریره رضی الله عنه روایت است که رسول الله صلی الله علیه و سلم بر پشتهای از مواد غذایی گذشت؛ پس دستش را در آن فرو برد تا اینکه انگشتانش مرطوب شد؛ پس فرمود: این چیست ای غذافروش؟ گفت: باران بر این غذا ریخته است یا رسول الله! فرمود: چرا آن (خیسها) را بالای غذا نگذاشتهای تا مردم ببینند؛ کسیکه تقلّب وفریبکاری کند، از من نیست[17]».
منظور از این احادیث این است که هر کس این کارها را انجام دهد، شایستهی ایمان کامل نیست. بلکه مؤمن فاسق و گناهکار میباشد و یا مؤمنی است که ایمانش دچار نقص میباشد. در این صورت، او جزء مؤمنان ستوده شدهای نیست که وعدهی بهشت داده شدهاند، بلکه جزء کسانی است که به آنان وعید داده شده است.
ابوعبید قاسم بن سلام، این انواع چهارگانه از احادیث را میآورد و تأویل مردم برای آنها را بیان مینماید؛ اما هیچیک را نمیپذیرد. سپس خودش آن را هم همانگونه که ذکر کردم، تفسیر میکند و میگوید:
مردم از این چهار نوع حدیث، چهار تأویل و برداشت دارند:
برخی آن را به کفر نعمت تعبیر نمودهاند.
گروهی دیگر، آن را به سختگیری و اعلام هشدار تعبیر نمودهاند.
گروه سوم، آن را به کفرِ اهل رِدّه تعبیر کردهاند.
گروه چهارم، تمامی این احادیث را رد میکنند.
ما تمامی این دیدگاهها را مردود و غیر قابل قبول میدانیم؛ زیرا در هر کدامشان ایراد و اشکالی وجود دارد. از دیدگاه ما، معصیت و گناه، ایمان را از بین نمیبرد و موجب کفر نمیشود؛ اما حقیقت و اخلاص ایمان را خدشهدار میکند؛ اخلاصی که الله متعال مؤمنان را با آن توصیف نموده و در بسیاری از آیات قرآن، بندگان را به پایبندی به آن ملزم نموده است.
اگر کسی بگوید: چگونه میشود به کسی بگوییم «مؤمن نیست»، در حالیکه ایمانش از بین نرفته است؟
در جواب خواهیم گفت: این سبک بیان، در زبان عربی رایج است و کسی منکر این نشده که نفیِ عمل از کسی که آن عمل را انجام داده، اما به صورت درست آن را به انجام نرسانده، صحیح است. مثل وقتی که به صنعتگری میگویند: نه چیزی ساختی و نه کاری کردی. منظور این نیست که کاری انجام نداده باشد؛ بلکه انجام داده، اما نه به آن کیفیتی که از او خواسته بودند و انتظارش داشتند. یعنی در واقع اسمِ کارگر یا صنعتگر بر او هست، اما بهخاطر عدم انجام کار مورد انتظار، انجام آن کار را به او نسبت نمیدهند. همچنین مانند فردی که پدرش را اذیت میکند و تا حدی آزار میرساند که پدر میگوید: این پسر من نیست. اما همه میدانند که او پسرش میباشد. چنین سخنانی دربارهی برادر، همسر و غلام نیز گفته میشود. دیدگاه و روش آنان در این موارد، نفی فرمانبرداری و نیکویی از آنان است که باید انجام میدادهاند. اما پیوند برادری، ازدواج و بردگی، همچنان با همان نام و جایگاه، ادامه دارد. گناهانی که موجب نفی ایمان از شخص مرتکب میشود، همین گونه است و فقط حقیقت ایمان را که ساقط میکند. اما اسم ایمان بر همان منوالی که قبل از آن بوده، باقی میماند و به آنها مومن اطلاق میشود و حکم به مومن بودنشان میشود.
تفسیری که من از این احادیث و مانند آنها دارم، همان تفسیری است که ذکر کردم. نیز آن دسته از احادیث که اعلام برائت از گروهی از افراد میباشد، همین گونه است؛ مانند: هرکس چنین و چنان کند، از ما نیست؛ در این گونه عبارات، مطلبی که دالّ بر اعلام برائت از رسول الله صلی الله علیه و سلم و دینش باشد، وجود ندارد؛ برداشت ما از اینگونه احادیث چنین است: چنان شخصی، از فرمانبرداران و مقتدیان ما نیست و قوانین دین ما را رعایت نمیکند و …
سفیان بن عیینه رحمه الله جملهی «لیس منا» را چنین تفسیر میکند: «لیس مثلنا»، یعنی: «مثل ما نیست». او این برداشت را از دیگران نیز روایت میکند. چنین تفسیری را گر چه یکی از ائمهی اهل علم قائل به آن است، اما من آن را مناسب نمیبینم؛ چه اینکه وقتی کسی آن کار را انجام دهد، مثل پیامبر صلی الله علیه و سلّم نیست؛ لازمهاش این میشود که هر کسی آنرا انجام دهد، همانند پیامبر صلی الله علیه و سلم باشد! و در غیر این صورت، فرقی بین فاعل و تارک وجود ندارد. کسی همانند پیامبر صلی الله علیه و سلم وجود ندارد؛ چه آنرا انجام دهد و چه ندهد[18].
آنچه تاکنون گفتیم، پیرامون اعلام برائت و نفی ایمان است که در برخی احادیث، پیامبر صلی الله علیه وسلم به آنها اشاره نموده، و هر کدام از آنها – یعنی برائت و منتفی دانستنِ ایمان از شخص – فرقی با هم ندارند.
اما روایاتی که در آنها سخن از کفر و شرک به میان آمده و فاعل آنها را به شرک و کفر نسبت میدهد؛ در معنای این روایات، دلیلی که اثبات کند مرتکب این گناهان، دچار کفر یا شرک شده و ایمانش از بین رفته است، وجود ندارد، بلکه چنین گناهانی جزء اخلاق و آدابی هستند که کافران و مشرکان دارند. برای این دو نوع نیز همانند دو نوع اول، دلایلی در قرآن و سنت یافتهایم:
دلیل آشکار از قرآن، این فرمودهی الله تعالی میباشد: {وَمَن لَّمْ يَحْكُم بِمَا أَنزَلَ اللّهُ فَأُوْلَئِكَ هُمُ الْكَافِرُونَ}. (مائده: 44).
یعنی: {آنانکه به غیر ما انزل الله حکم کنند، همان کافر هستند}.
ابن عباس میگوید: کفری نیست که شخص را از اسلام خارج کند.
عطاء بن أبی رباح میگوید: «این کفر، غیر از آن کفر است».
معلوم گشت که این نوع کفر، موجب خروج از اسلام نیست و دین فرد، همچنان باقی است؛ هر چند آغشته به گناه شده باشد. پس معنای کفر در اینجا، مخالفت کفار با حکم الهی است و آن احادیثی که دربارهی شرک گفته شده نیز بر همین منوال است. چراکه از روشها و کارهای کافران، حکم به غیر ما انزل الله میباشد؛ آیا نشنیدهای که الله میفرماید: {أَفَحُكْمَ الْجَاهِلِيَّةِ يَبْغُونَ}. (مائده: 50). یعنی: {آیا خواستار حکم جاهلیت هستند}. دیدگاه مفسران پیرامون این عبارت، چنین است: کسیکه مسلمان باشد و حکمی خلاف حکم الله بدهد، همانند مردم جاهلیت عمل کرده است؛ چرا که مردم جاهلیت نیز همینگونه حکم میدادند.
نیز سخن رسول الله صلی الله علیه و سلم در نسبت دادن برخی کارها به کارهای عهد جاهلیت و سنتهای مردم آن زمان و نیز ویژگیها منافق، همین گونه است.
چنین نصوصی پیرامون گناهان، بدین معنا نیست که هر کس مرتکب آنها شود، جاهل، کافر یا مشرک است؛ در حالیکه به الله و دینش ایمان دارد و دستوراتش را انجام میدهد. بلکه مفهومشان چنین است: اینگونه گناهان، کردار کافران است، برمبنای قرآن و سنت، حرام بوده و مسلمان از آنها نهی شده است؛ تا مسلمانان از آن دور گشته و کناره بگیرند و شبیه هیچ یک از آداب و قوانین کافران رفتار نکنند[19].
منظور از این احادیث و دیگر نصوص مشابه، این است که مرتکبانِ این اعمال، ایمانی را از دست میدهد که با داشتنش شایستهی نجات از دوزخ بود، بدیهایش زدوده میشد، طاعات و عباداتش مورد پذیرش قرار میگرفت و بزرگداشت و پاداش الله تعالی شامل حالش میگشت و شایستهی آن بود که بندهای ستوده و خرسند باشد. پس چنین احادیثی بدین معنا نیست که مرتکب اینکارها، ایمانی را از دست میدهد که اگر میداشت، برای همیشه در دوزخ نمیماند، امید شفاعت داشت، بخشش و مغفرت شامل حالش میشد و با داشتن آن، حق ازدواج و میراث بردن را به دست میآورد[20].
ابن تیمیه رحمه الله میگوید: «کسیکه چیزی را فقط برای خود دوست بدارد نه برای برادر مؤمنش، آن ایمانی که الله بر او واجب نموده را دارا نیست. جاییکه الله تعالی ایمان را از شخصی نفی مینماید، بدین معناست که ایمانی که الله تعالی برایش واجب نموده، دارای نقص میباشد و چنین شخصی مشمول مجازات الهی میباشد و بهطور مطلق و بدون مجازات، شایستهی بهشت نیست.
رسول الله صلی الله علیه و سلم میفرماید: «مَن غَشنا فلیس مِنّا»، یعنی: «کسیکه تقلب و دغل کند، از ما نیست»، و میفرماید: «مَن حَملَ علینا السلاحَ فلیسَ مِنّا»، یعنی: «کسیکه بر علیه ما سلاح بردارد، از ما نیست». این احادیث، از همین مقوله میباشد. یعنی دربارهی شخصی است که آنچه الله تعالی بر او واجب نموده را ترک میکند و آنچه الله تعالی و فرستادهاش حرام نمودهاند، انجام میدهد. در نتیجه مقداری از ایمانی که بر او فرض است، ترک میکند و بهطور مطلق مؤمن نامیده نمیشود و از جملهی مؤمنانی نیست که بدون اندک مجازاتی در دوزخ، شایستهی ورود به بهشت میباشند[21]».
وی در جای دیگر میگوید: «علما اتفاقنظر دارند که فاسقان و گناهکارانی که منافق نباشند، آن مقدار ایمان را دارند که آنان را از دوزخ بیرون آورد؛ همین مقدار، عامل جدایی و تمییز آنها از کافران و منافقان میباشد. اما با داشتن مقداری از ایمان، لزوماً جزو کسانی نیستند که بهطور مطلق، مدح میشوند[22]».
سخنان شیخ الإسلام، بر مبنای این قاعده است که ایمان، کم و زیاد میشود و فرمانبرداری و سرکشی و نیز ایمان و کفر، میتواند در وجود یک بنده جمع گردد.
در این حالت است که گاهی ایمان و نفاق، در انسان جمع میشود و نیز گاهی برخی از اجزای ایمان با جزئی از کفر، در وجود یک بنده گرد میآید. در احادیث بسیاری به این نکته اشاره شده است؛ از آنجمله در صحیحین میخوانیم: از عبد الله بن عمرو روایت است که پیامبر صلی الله علیه و سلم فرمود: «کسیکه این چهار ویژگی را دارا باشد، منافق خالص است و کسیکه یکی از این ویژگیها داشته باشد، مقداری از نفاق را داراست تا اینکه آنرا کنار بگذارد: وقتی چیزی را به او امانت دهند، خیانت کند، وقتی حرف میزند، دروغ بگوید، وقتی پیمان میبندد، فریبکاری کند و وقتی دشمنی ورزد، ستم کند[23]».
ابن قیم رحمه الله میگوید: اما شرک اصغر مواردی مانند ریا، تظاهر و سوگند به غیر الله است؛ از پیامبر صلی الله علیه و سلم ثابت است که فرمود: «کسیکه به غیر الله سوگند یاد کند، شرک ورزیده است». یا شخصی به دیگری بگوید: «هر چه الله و تو بخواهید»، «این از طرف الله و توست»، «در خدمت الله و تو هستم»، «غیر از الله و تو کسی را ندارم»، «بر الله و تو توکل میکنم»، «اگر تو نبودی، چنین و چنان میشد».
گاهی نیز بر حسب گوینده و نیّتش، شرک اکبر میشود.
در حدیث صحیح از پیامبر صلی الله علیه و سلم آمده است که مردی به ایشان گفت: هر چه الله و تو بخواهید. پیامبر صلی الله علیه و سلم فرمود: «آیا مرا شریک و مانندی برای الله قرار دادی؟ بگو: هر چه الله یگانه بخواهد». این سخن، سبکتر از دیگر عبارات است.
امام محمد بن عبدالوهاب رحمه الله میگوید: «کسی که شارع به صورت مطلق، کفر او را به خاطر گناهان ذکر کرده، از نظر جمهور علما، موجب خروج از دین نمیشود. امام احمد میگوید: همان طور که آمده، آن را به کار برید. یعنی نباید گفت که از دین خارج میشود یا نمیشود. هر قولی غیر از این دو قول، غیر صحیح هستند[24]».
نکاتی پیرامون مسائلی که بیان کردیم:
هر مسلمانی که مرتکب چنین اعمالی شود، شایستگی ندارد که وی را مطلقاً مؤمن بدانند. دربارهی چنین مسلمانی گفته میشود: مسلمان فاسق و بدکار، مؤمنی که ایمانش ناقص است یا مؤمن بدکار.
گاهی ایمان و کفر، هر دو در یک نفر جمع میشوند. منظور از کفر، انجام کارهایی شبیه کردار کافران است که موجب نقص در ایمان میشود؛ اما تمام ایمان را از بین نمیبرد.
کفر و شرک و نفاق که در نصوص شرعی از آنها یاد میشود، گاهی موجب خروج از دین میگردد و گاهی نیز مرتکب خویش را از دین خارج نمیکنند.
اطلاق شدن این اسمها به یک فعل، زمانی که یک مسلمان آن را انجام میدهد به معنی خارج شدن او از اسلام نیست. این تا زمانی است که شخص، انجام این گناهان را حلال نداند. بلکه منظور این است که آن مسلمان با انجام این کار، خود را به کفار و مشرکین شبیه نموده، و با ارتکاب این اعمال، با کمالِ ایمانِ واجب، و حقیقت و اخلاصِ ایمان برای الله، مخالفت ورزیده است.
منظور از اطلاق این اسمها بر فعل، وقتی که مسلمان آن را انجام دهد، خارج دانستن او از اسلام نیست؛ تا زمانی که آن را حلال نداند.
[1] – روایت بخاری در صحیح خود، کتاب الأدب، باب من کفر أخاه بغیر تأویل فهو کما قال، حدیث شماره (6103).
[2] – روایت بخاری در صحیح خود، کتاب الأدب، باب من کفّر آخاه بغیر تأویل فهو کما قال، حدیث شماره (6104).
[3] – روایت بخاری در صحیح خود، کتاب العلم، باب الإنصات للعلماء، حدیث شماره (121)، و روایت مسلم در صحیح خود، کتاب الإیمان، باب بیان معنی قول النبی صلی الله علیه وسلم: «لا ترجعوا بعدی کفارا»، حدیث شماره (65).
[4] – روایت بخاری در صحیح خود، کتاب الأدب، باب من کفر أخاه بغیر تأویل فهو کما قال، حدیث شماره (6103).
[5] – روایت مسلم در صحیح خود، کتاب الإیمان، باب إطلاق اسم الکفر علی الطعن فی النسب والنیاحة. حدیث شماره (67).
[6] – روایت احمد بن حنبل در «المسند»، (ج2 ص87، 125)، و أبوداود در سنن خود، کتاب الأیمان و النذور، باب فی کراهیة الحلف بالآباء، حدیث شماره (3251)، و ترمذی در سنن خود، کتاب النذور و الأیمان، باب ما جاء فی کراهیة الحلف بغیر الله، حدیث شماره (1535)،
[7] – روایت بخاری در صحیح خود، کتاب الإیمان، باب المعاصی من أمر الجاهلیة و لا یکفر بها صاحبها، حدیث شماره (30). و روایت مسلم در صحیح خود، کتاب الإیمان، باب إطعام المملوک مما یأکل و إلباسه مما یلبس و لا یکلفه، حدیث شماره (1661).
[8] – روایت مسلم در صحیح خود، کتاب الجنائز، باب التشدید فی النیاحة، حدیث شماره (934).
[9] – روایت بخاری در صحیح خود، کتاب الأدب، باب إثم من لا یأمن جاره بوائقه. حدیث شماره (6016).
[10] – روایت بخاری در صحیح خود، کتاب المظالم و الغصب، باب النهبی بغیر إذن صاحبه، حدیث شماره (2475)، و روایت مسلم در صحیح خود، کتاب الإیمان، باب بیان نقصان الإیمان بالمعاصی، حدیث شماره (57).
[11] – روایت بخاری در صحیح خود، کتاب الإیمان، باب من الإیمان أن یحب لأخیه ما یحب لنفسه، حدیث شماره (13)، و مسلم در صحیح خود، در کتاب الإیمان، باب الدلیل علی أن من خصال الإیمان أن یحب لأخیه، حدیث شماره (45).
[12] – در هنگام مخاصمه، فجور نماید؛ یعنی وقتی با کسی دچار مشکل و نزاع شود، هر چه در مورد آن شخص میداند را فریاد زند و آبرویش را ببرد. یا چیزهایی به شخص نسبت دهد یا در موردش بگوید که ناشایست هستند.
[13] – روایت بخاری در صحیح خود، در کتاب الإیمان، باب علامة المنافق، حدیث شماره (34)، و مسلم در صحیح خود، در کتاب الإیمان، باب بیان خصال المنافق، حدیث شماره (58).
[14] – روایت مسلم در صحیح خود، در کتاب الإمارة، باب ذم من مات و لم یغزو و لم یحدث نفسه بالغزو، حدیث شماره (1910).
[15] – روایت بخاری در صحیح خود، در کتاب الجنائز، باب لیس منا من شق الجیوب، حدیث شماره (1294)، و مسلم در صحیح خود، در کتاب الإیمان، باب تحریم ضرب الخدود، حدیث شماره (103).
[16] – روایت بخاری در صحیح خود، در کتاب الفتن، باب قول النبی صلی الله علیه وسلم: «من حمل علینا السلاح فلیس منا»، حدیث شماره (7071)، و مسلم در صحیح خود، کتاب الإیمان، باب قول النبی صلی الله علیه وسلم: «من حمل علینا السلاح فلیس منا»، حدیث شماره (100).
[17] – روایت مسلم در صحیح خود، در کتاب الإیمان، باب قول النبی صلی الله علیه وسلم: «من غشّنا فلیس منّا»، حدیث شماره (102).
[18] – این تعلیل امام سفیان بن عیینه رحمه الله را امام احمد رحمه الله نیز به خاطر همین دلیلی که ذکر کردیم، رد مینمایند. نگا: مجموع الفتاوی شیخ الإسلام ابن تیمیه، (ج7 ص525).
[19] – نقل با اختصار و تصرف از کتاب «کتاب الإیمان و معالمه و سننه و استکماله و درجاته»، تالیف ابو عبید قاسم بن سلّام. ص 38-43.
[20] – مجموع الفتاوی شیخ الاسلام ابن تیمیه، (ج7 ص676).
[21] – مجموع الفتاوی شیخ الاسلام ابن تییمه، «ج7 ص41).
[22] – همان، (ج7 ص257).
[23] – روایت بخاری در کتاب الإیمان، باب علامة المنافق، حدیث شماره (34)، و مسلم در کتاب الإیمان، باب بیان خصال المنافق، حدیث شماره (58).
[24] – الفتاوی والمسائل، (ضمن مؤلفات شیخ محمد بن عبدالوهاب)، (ص66).
تهیه شده در:
مرکز رد شبهات خوارج
صفحهی فیسبوک رد شبهات خوارج:
ttp://www.facebook.com/khawarej
کانال تلگرام:
یک سوال دارم در مورد کتاب مجموع الفتاوا ابن تیمیه رحمه الله در جزء۳۵ صفحه ی ۳۷۲و۳۷۳ درجایی میگوید هر عالمی که به قرآن وسنت آگاه باشد و ازحکم حاکمی که مخالف حکم الله است تبعیت کند کافر و مرتد است،میشه توضیح دهید
سلام علیکم. بله، شیخ الاسلام ابن تیمیه رحمه الله این را می گوید. توضیح اینکه عالم، اگر عالمی به حکم قرآن و سنت آگاهی داشته باشد، اما از حکمی مخالف آن که توسط حاکم تشریع شده پیروی کند، کافر است. چون حکم غیر الله را بر حکم الله مقدم کرده است. اما مساله این است که منظور شما از این سوال چه باشد؟ اگر تکفیر علمایی است که در کشورهایی اسلامی زندگی می کنند، چون با تشریع خلافِ شرعِ حاکم کاری ندارند و مخالفت نمی کنند، این نیاز به اثبات دارد. ضمن اینکه ندیدن یا نشنیدن من و شما، فتوای عالم را، دلیل بر نبودن آن نمیتوان دانست. نکته ی دیگر اینکه عالم اگر عالم باشد، علنا بر علیه حاکم و منکرات حاکم سخن نمی گوید. بلکه منکر را زشت دانسته و در مورد آن منکر سخن میگوید بدون اینکه متعرض به حاکم شود.