ردی بر کتاب‌های شبهه بر انگیز

ردی بر کتاب‌های شبهه بر انگیز، قسمت (13)

ویژگی‌های علمایی که در تکفیر و ضوابطش، باید به آن‌ها مراجعه کرد

یک فرد مسلمان نیاز دارد تا ویژگی‌های عالمی را که به او مراجعه می‌کند، بداند؛ الله تعالی این ویژگی‌ها را در خلال آیات قرآن کریم بیان نموده است که عبارتند از:

1- ارجاع دادن آیات متشابه به آیات محکم، از ویژگی‌ی کسانی است که در علم، راسخ هستند:

الله تعالی می‌فرماید:

{هُوَ الَّذِيَ أَنزَلَ عَلَيْكَ الْكِتَابَ مِنْهُ آيَاتٌ مُّحْكَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ فَأَمَّا الَّذِينَ في قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاء الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاء تَأْوِيلِهِ وَمَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلاَّ اللّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِّنْ عِندِ رَبِّنَا وَمَا يَذَّكَّرُ إِلاَّ أُوْلُواْ الألْبَابِ}. (آل عمران: 7)

یعنی: {او ذاتی است كه اين كتاب [قرآن] را بر تو فرو فرستاد؛ بخشی از آن، آيات محكم و صريح است؛ آنها اساس قرآن می‌باشند و بخش ديگر، متشابه هستند؛ اما كسانى‌كه در دل‌هايشان انحراف است، براى فتنه‏جويى و برداشت خودخواهانه، از متشابه آن پيروى مى‏كنند با آن‌‌كه تاويلش را فقط الله و علمای وارسته می‌دانند؛ مى‏گويند: ما به آن ايمان آورديم، همه از جانب مالک ماست و جز خردمندان كسى پند نمی‌گیرد}.

پس یکی از ویژگی‌های عالم که قرآن بر آن تأکید می‌نماید، این است که آیات متشابه را به آیات محکم ارجاع می‌دهد و از آیات متشابه پیروی نمی‌نماید. این ویژگی وجه تشخیص حق‌طلبان و هدایت‌یافتگان از هوس‌خواهان و گمراهان است.

در حدیث نبوی نیز هشدار و دوری کردن از کسانی که پیرو آیات متشابه هستند، آمده است؛ ام المومنین عایشه رضی الله عنها می‌گوید: «رسول الله صلی الله علیه و سلم این آیه را تلاوت فرمود: {هُوَ الَّذِيَ أَنزَلَ عَلَيْكَ الْكِتَابَ}. سپس فرمود: وقتی کسانی را دیدی که از آیات متشابه قرآن پیروی می‌کنند، بدان که آن‌ها همان کسانی هستند که الله تعالی درباره‌ی آن‌ها فرموده که از آنان دوری کنید».

2- خشوع و خضوع در برابر فرمان الله تعالی، ویژگی کسانی است که از علم برخوردار شده‌اند:

الله تعالی می‌فرماید:

{قُلْ آمِنُواْ بِهِ أَوْ لاَ تُؤْمِنُواْ إِنَّ الَّذِينَ أُوتُواْ الْعِلْمَ مِن قَبْلِهِ إِذَا يُتْلَى عَلَيْهِمْ يَخِرُّونَ لِلأَذْقَانِ سُجَّدًا ﴿107﴾   وَيَقُولُونَ سُبْحَانَ رَبِّنَا إِن كَانَ وَعْدُ رَبِّنَا لَمَفْعُولًا ﴿108﴾ وَيَخِرُّونَ لِلأَذْقَانِ يَبْكُونَ وَيَزِيدُهُمْ خُشُوعًا}. (اسراء: 109-107)

یعنی: {بگو به آن ايمان بياوريد يا نياوريد، قطعاً كسانى‌كه پيش از آن دانش دریافت کرده‌اند،  وقتی قرآن بر آنان خوانده شود، سجده‏كنان روی بر سجده می‌گذارند (107) و مى‏گويند: پروردگار ما پاک و منزّه از ایراد و عیب است كه وعده‌ی مالک ما، قطعا انجام‏شدنى است (108) و بر روى زمين مى‏افتند و مى‏گريند و فروتنى آنها را مى‏افزايد}.

و نیز می‌فرماید:

{إِنَّمَا يَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاء إِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ غَفُورٌ}. (فاطر: 28)

یعنی: {از بندگان الله، تنها دانايان هستند كه از او مى‏ترسند؛ قطعاً الله، عزتمند آمرزنده است}.

ترس از الله، با علم و آگاهی نسبت به او حاصل می‌شود.

3- از ویژگی‌های عالم، زهد، قناعت و هشدار دادن به قوم خویش است.

الله تبارک و تعالی می‌فرماید:

{وَقَالَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَيْلَكُمْ ثَوَابُ اللَّهِ خَيْرٌ لِّمَنْ آمَنَ وَعَمِلَ صَالِحًا وَلَا يُلَقَّاهَا إِلَّا الصَّابِرُونَ}. (قصص: 80)

یعنی: {و كسانى كه دانش دریافت کردند، گفتند: واى بر شما! براى كسى‌كه ایمان آورده و كار خوب انجام داده است، پاداش الله بهتر می‌باشد و جز افراد شکیبا، کسی آن‌را نمی‌یابد}.

عمران منقری می‌گوید: روزی به حسن بصری در مورد قولی که داشت، گفتم: «ای ابوسعید، این چیزی نیست که فقها می‌گویند! وی گفت: وای بر تو! آیا هرگز فقیهی را دیده‌ای؟! فقیه آن کسی است که نسبت به آنچه در دنیاست، زاهد، و نسبت به آنچه در آخرت است، مشتاق بوده، نسبت به امر دینش، بصیر و بر عبادت پروردگارش، مداومت دارد»[1].

4- از صفاتشان این است که علمشان در سینه‌هایشان، آیاتی واضح هستند. بنا بر این آنها در مورد دینشان کاملا بر بصیرت هستند:

الله تعالی می‌فرماید:

{بَلْ هُوَ آيَاتٌ بَيِّنَاتٌ فِي صُدُورِ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَمَا يَجْحَدُ بِآيَاتِنَا إِلَّا الظَّالِمُونَ}. [عنکبوت:49].

یعنی: {بلكه آن [قرآن] آياتى روشن در سينه‏هاى كسانى است كه علم دریافت کرده‌اند و فقط ستمگران آيات ما را انکار می‌کنند}.

علم و آگاهی آنان، برگرفته از سخنان الله تعالی، رسول الله صلی الله علیه و سلم و صحابه رضی الله عنهم می‌باشد.

العـِلم قال الله قال رسولـه                           قال الصحـابة ليس بالتمويهِ

ما العلمُ نصبَکَ للخِلافِ سَفاهَةً                      بَینَ الرسولِ وَ بَینَ رَأي سَفيهِ

کَلاّ وَ لا نصبَ الخلافِ جَهالَة                         بين النّصوصِ و بين رأى فقيهِ

کلاّ وَ لا رَدَّ النُّصوصَ تَعَمُّداً                            حَذراً مِنَ التَجسیمِ و التَشبیهِ

علم، سخنان الله و رسولش و صحابه است و اختلافی در این نیست.

علم این نیست که از روی نادانی، سخن شخصی سفیه را در مقابل سخن پیامبر قرار دهی؛

هر گز و چنین نیست که از روی ناآگاهی، میان نصوص و میان دیدگاه یک فقیه، تفاوت بگذاری.

هرگز! و رد کردن عامدانه‌ی نصوص شایسته نیست که به خاطر آن بخواهد از تجسیم و تشبیه بر حذر باشد.

به همین خاطر نیز الله متعال آن‌ها را اهل ذکر و عالم می‌نامد و فرمان می‌دهد که برای آگاهی از چیزی که نمی‌دانیم، به آنان مراجعه کنیم؛ الله متعال می‌فرماید:

{وَمَا أَرْسَلْنَا قَبْلَكَ إِلاَّ رِجَالًا نُّوحِي إِلَيْهِمْ فَاسْأَلُواْ أَهْلَ الذِّكْرِ إِن كُنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ}. [انبیاء: 7].

یعنی: [و پيش از تو، فقط مردانى را فرستادیم که كه به آنان وحى مى‏كرديم؛ اگر نمى‏دانستيد، از عالمان بپرسید].

علم آنان، به تطویل عبارات و فصیح گویی، و پر گویی و روایت بسیار نیست.

حسن بصری رحمه الله می‌گوید: «مردمی را دیده‌ام که اگر مردی از آنان با گروهی می‌نشست؛ می‌پنداشتند که وی، عاجز از سخن گفتن است؛ اما او عاجز نیست؛ بلکه فقیهی مسلمان بود»[2].

می‌گویم: حالت آنها – رضی الله عنهم و أرضاهم – این گونه بود؛ خشیت الهی، آنها را ساکت نموده، شهرت را نمی‌پسندیدند و علمی که در سینه داشتند، آیات روشنگر قرآن بود.

از یکی از سلف روایت است که گفته: «علم و دانش، به کثرتِ روایت نیست؛ بلکه عالم کسی است که از علم پیروی کرده، آن‌را به کار گیرد و پیرو سنت‌ها باشد؛ هر چندعلمش کم باشد»[3].

ابن وهب می‌گفت: از انس بن مالک شنیدم که می‌گفت: «علم و دانش، به کثرت روایت نیست؛ بلکه علم، نوری است که الله تعالی آن‌را در قلب می‌اندازد»[4].

منظور این است که خشیت و ترس از الله، با دانستن روایت زیاد به دست نمی‌آید؛ علمی که الله تعالی، پیروی از آن را فرض نموده، قرآن و سنت و آن چیزی است که از طریق صحابه و ائمه‌ی مسلمانان که بعد از آنها آمده‌اند، به ما رسیده است؛ این اطلاعات، فقط با روایت به دست می‌آید. منظورش از نور، فهم علم و درک معانی آن می‌باشد[5].

از عون بن عبدالله روایت است که ابن مسعود می‌گفت: «علم، از کثرتِ روایتِ حدیث نمی‌آید، بلکه از خشیت می‌آید»[6].

ذهبی رحمه الله می‌گوید: «علم و دانش، به کثرتِ روایت نیست؛ بلکه نوری است که الله متعال آن‌را در دل می‌اندازد و شرط آن، اتّباع – از سنت – و دوری کردن از هوس و بدعت است. الله تعالی ما و شما را در فرمانبرداری از خویش، توفیق بخشد»[7].

ابن رجب رحمه الله می‌گوید: «بسیاری از متأخرین، به این برداشت اشتباه گرفتار شده‌اند؛ پنداشته‌اندکه هر کس در مسائل دینی، سخنش و مجادله و ماظره‌اش بیشتر باشد، داناتر از دیگران است؛ اما این تصور، جهل و نادانی محض می‌باشد. به بزرگان و علمای صحابه همچون ابوبکر، عمر، علی، معاذ، ابن مسعود، زید بن ثابت رضی الله عنهم أجمعین بنگرید که چگونه بودند. کلام آنها کمتر از ابن عباس است، در حالی که داناتر از او هستد.

همچنین گفتار تابعین از صحابه بیشتر است، در حالی که صحابه از تابعین داناترند.

همچنین تبع تابعین گفتارشان بیشتر از گفتار تابعین است؛ اما تابعین داناتر آنان هستند.

بنا بر این علم و دانش، به کثرتِ روایت و گفتار نیست؛ بلکه نوری است که در قلب انداخته می‌شود تا بنده، حقیقت را بفهمد و درست را از نادرست بازشناسد و این آگاهی را با عباراتی مختصر که دارای مقاصد زیاد هستند، تعبیر نماید. به رسول الله صلی الله علیه وسلم نیز کلمات جامع عطا شده و سخن گفتن برای او، به اختصار آمده بود»[8].

5- ویژگی دیگرشان این است که حق و هدایت را در پیروی از آنچه می‌بینند که الله تعالی نازل فرموده است:

الله تبارک و تعالی می‌فرماید:

{وَأَنَّ هَذَا صِرَاطِي مُسْتَقِيمًا فَاتَّبِعُوهُ وَلاَ تَتَّبِعُواْ السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِكُمْ عَن سَبِيلِهِ ذَلِكُمْ وَصَّاكُم بِهِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ}. [انعام: 153].

یعنی: {و این است راه راست من؛ پس از آن پيروى كنيد و از راه‏هاى ديگر پیروی نکنید كه شما را از راه او پراكنده مى‏سازد. همین‌ها است که الله شما را به آن سفارش فرموده است تا پروا و تقوا کنید}.

بنا بر این علمای راستین، از رأی و نظر پیروی نمی‌کنند و آن را به عنوان اصل در نظر نمی‌گیرند.

زیرا کسی که این کار را بکند، در زمره‌ی همان جاهلانی است که رسول الله صلی  و سلم، در حدیث زیر، از آنها نام می‌برد. عبدالله بن عمرو بن العاص رضی الله عنهما روایت می‌کند که رسول الله صلی الله علیه و سلم فرمود: (إِنَّ اللهَ عَزَّ وَجَلَّ لَا يَقْبِضُ الْعِلْمِ انْتِزاعًا يَنْتَزِعُهُ مِن الْعِبَادِ، وَلَكِنْ يَقْبِضُ الْعِلْمَ بِقَبْضِ الْعُلَمَاء حَتَّى إِذا لم يُبْقِ عَالِمًا اتَّخَذَ النَّاسُ رُؤَسَاءَ جُهَّالًا فَيُسْأَلُوا، فأَفْتَوْا بِغَيْرِ عِلْمٍ فَضَلُّوا وَأَضَلُّوا)[9]. یعنی: (الله تعالی علم را با برداشتنش از میان مردم، بر نمی‌کَنَد؛ بلکه آن‌را با برداشتن علما، بر می‌کَند؛ تا جایی که هیچ عالمی باقی نماند، آن‌گاه مردم سران جاهل و نادان را برمی‌گزینند؛ از آن‌ها می‌پرسند و آنان بدون علم، فتوا می‌دهند؛ گمراه می‌شوند و گمراه می‌کنند).

در این حدیث، تحذیر از این جاهلان و تحذیر از مرجع قرار دادن آنها برای سوال و فتوا و حکم در نوازلی است که بر امت وارد می‌آیند.

از جمله مصادیق رأی: دنبال کردن تحلیل‌های روزنامه‌ها و پیگیری اخبار مجلات و اساس قرار دادن آن‌ها در نصیحت و راهنمایی برای عموم مردم می‌باشد.

از مصادیق پیروی از رأی: تا حادثه‌ای اتفاق می‌افتد، برخی از این جُهّال حریص هستند که تعلیقی بر حادثه داشته باشد، یا در مورد آن خطبه یا سخنرانی بکند. تمامی این‌ها، دیدگاه شخصی محض می‌باشد و اهل علم می‌دانند که آن‌چه الله تعالی نازل فرموده، حق بوده و همین است که بندگان را به راه الله هدایت می‌نماید.

بنا بر این از جمله ویژگی‌های علما: دوری از تقلید است؛ زیرا فرد مقلِّد، سخن و اعتقاد دیگران را بی‌دلیل انتخاب می‌کند. مقلّد با متّبع یا پیرو، تفاوت دارد. زیرا پیروی و اتّباع، پذیرفتن سخن کسی است که دلیل، پیروی از قولش را بر تو واجب گردانده است[10]، و علم، آن است که تبیین و یقین با خود داشته باشد. در حالی که مقلد، دلیل نمی‌داند؛ بنا بر این، علمی ندارد.

اگر گفته شد: آیا این تفاوت بدین معناست که مقلِّد، عالم نیست؟

جواب: آری! فرد مقلِّد، عالم و آگاه نیست و برخی از اهل علم، اجماع را بر این مساله نقل کرده‌اند.

6- علما مثال‌هایی را که الله متعال در قرآن کریم بیان فرموده، درک کرده و می‌فهمند:

الله متعال می‌فرماید:

{وَتِلْكَ الْأَمْثَالُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ وَمَا يَعْقِلُهَا إِلَّا الْعَالِمُونَ}. [عنکبوت: 43].

یعنی: {و اين مثال‌ها را براى مردم مى‏زنيم و فقط عالمان آن‌ها را درک می‌کنند}.

7- علما، اهل استنباط و فهم هستند:

الله متعال می‌فرماید:

{وَإِذَا جَاءهُمْ أَمْرٌ مِّنَ الأَمْنِ أَوِ الْخَوْفِ أَذَاعُواْ بِهِ وَلَوْ رَدُّوهُ إِلَى الرَّسُولِ وَإِلَى أُوْلِي الأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِينَ يَسْتَنبِطُونَهُ مِنْهُمْ وَلَوْلاَ فَضْلُ اللّهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ لاَتَّبَعْتُمُ الشَّيْطَانَ إِلاَّ قَلِيلًا}. [نساء: 83].

یعنی: {و هر گاه خبرى از امنیت يا هراس به آنان برسد، انتشارش می‌دهند و اگر آن‌را به پيامبر و حاکمان خود ارجاع دهند، قطعاً از ميان آنان كسانى هستند كه آن را دريابند و اگر فضل الله و رحمت او بر شما نبود، مسلماً جز اندكى، همگی از شيطان پيروى مى‏كرديد}.

ابو حاتم رازی می‌گوید: «علم در نزد ما، آن چیزی است که از الله متعال آمده: کتابی ناطق و غیر منسوخ، و نیز تمام اخبار صحیحی که از رسول الله صلی الله علیه و سلم نقل شده و معارضی ندارد، و آن چیزهایی است که از خردمندان صحابه رضی الله عنهم نقل شده و بر آن اتفاق‌نظر داشته‌اند. اما اگر در جایی اختلاف داشتند، از اختلاف آنها خارج نباید شد».[11]

اگر مطلبی بر ما پوشیده ماند و قابل درک نبود، آن‌را از تابعین می‌گیریم. اگر نزد تابعین یافت نشد، از علم امامان هدایتگر که از پیروان تابعین هستند، می‌آموزیم؛ مانند ایوب سختیانی، حمّاد بن زید، حمّاد بن سلمه، سفیان، مالک، اوزاعی و حسن بن صالح.

اگر از چنین علمایی کسی را نیافتیم، از علمایی همچون عبدالرحمن بن مهدی، عبدالله بن مبارک، عبد الله بن ادریس، یحیی بن آدم، ابن عیینه و وکیع بن جراح روایت می‌کنیم.

و بعد از آنان، از: محمد بن ادریس الشافعی، یزید بن هارون، حُمیدی، احمد بن حنبل، اسحاق بن ابراهیم حنظلی و ابی عبید القاسم بن سلام.

ابن قیم جوزیه رحمه الله پیرو سخن ابو حاتم می‌گوید: «روش علما و ائمه‌ی دین همین است؛ اقوال این‌ افراد را به‌منزله‌ی تیمم، به‌جای قرآن و سنت و دیدگاه صحابه رضی الله عنهم قرار می‌دهند که هنگام نبود آب، به آن پرداخته می‌شود. اما متاخرینِ مقلد، از این قاعده روی گردانده و در حالی که آب در نزدشان موجود است، به تیمم روی آورده‌اند. در حالی که آب بسیار آسان‌تر از تیمم است»[12].

اگر گفته شد: اهل رأی هم استنباط می‌کنند؛ چگونه می‌شود که استنباط از ویژگی‌های علما باشد؟!

جواب: استنباط معتبر و صحیحی که از ویژگی‌های عالم است، بر اصول اهل علم استوار بوده، از قرآن عظیم و سنت مطهر در پرتو فهم سلف صالح رضوان الله علیهم، گرفته می‌شود.

اصول اهل رأی در دیدگاه و استنباطشان، با این اصول راستین و راسخ، متفاوت است. آنان برداشت و استنباط خویش را از قرآن عظیم و سنت نبوی، بر اساس قواعد زبانشناسی می‌گیرند و برخی نیز آن‌را بر مبنای قواعد زبانشناسی و عقل اخذ می‌کنند. برخی دیگر، دیدگاه و نظر خویش را از قرآن و نست، بر اساس علایم و اشراق قلبی برداشت می‌کنند. برخی هم آن‌را فقط براساس فقه اهل بیت برداشت می‌کنند.

این چنین استنباطی، یک استنباط در مسیر صحیحش نیست. استنباط معتبر و ارزشمند، توسط علما از قرآن و سنت و در پرتو فهم سلف صالح صورت می‌گیرد. اهل استنباط، به‌هنگام نوازل و وقوع حوادث و فتنه‌ها، متوجه آن فتنه می‌شوند و آن‌را متوجه می‌شوند. اما هنگامی که فتنه برطرف گردد، هر کسی آن را متوجه می‌شود.

 زریک از ابو سلیل روایت می‌کند: «نزد صلة بن أشیم آمدم و گفتم: ای صلة! از آن‌چه الله به تو آموخته، مرا بیاموز. گفت: امروز که نزدم آمدی، همانند من هستی زمانی که نزد اصحاب پیامبر صلی الله علیه و سلم رفتم. گفتم: از آنچه الله تعالی به تو آموخته، به من بیاموز. گفت: خیرخواه قرآن و مسلمانان باش و هرچه می‌توانی، مشتاق دعا و درخواست از الله متعال باش، مقتول چوبدستی (و هر ابزاری که برای کشتن نیست) و مقتول آل فلان و آل فلان نباش. دوری کن از گروهی که می‌گویند: ما مؤمن هستیم؛ در حالی که هیچ ایمانی ندارند و آنان حروریه هستند».

زریک می‌گوید: از حسن شنیدم که می‌گفت: «فتنه اگر روی دهد، هر عالمی آن‌را می‌شناسد و اگر بازگردد و برطرف شود، هر جاهلی آن‌را می‌فهمد»[13].

این علما، همان کسانی هستند که برای شناخت این امور و احکام، به آن‌ها مراجعه می‌شود که الحمد لله در سرزمین ما بسیارند. در رأسشان مفتی عام و هیأت کبار علما و لجنه‌ی افتاء و علمایی هستند که در همین مرتبه قرار دارند و از نظز علم و نیز آگاهی از سنت، مشهور می‌باشند؛ الله تعالی هر آن‌که از آنان مرده را مورد رحمت خویش قرار دهد و زندگانشان را نگاه داردو هدایت فرماید و ثابت قدم نماید و توفیق بخشد و سالم بگرداند؛ آمین.

صاحب کتاب «الکواشف الجلیة فی تکفیر الدولة السعودیة» این ضوابط را رعایت نکرده، و در این باره به علمای معتبر و مورد اطمینان، مراجعه ننموده و این راه دشوار را در پیش گرفت و به عیب گیری از دولت پرداخته و تکفیرش نموده و حال و حق هیچ مسلمانی را  مراعات نکرده است.

[1] – روایت دارمی (302)، و ابن ابی شیبه (ج13 ص498)، و ابونعیم در «حلیة الأولیاء» (ج2 ص147)، و نعیم بن حمّاد در زیاداتی که بر کتاب «الزهد» عبدالله بن مبارک نوشته (ص30)، و خطیب بغدادی در «الفقه والمتفقّه» (ص1066 و 1067). محقق سنن دارمی در مورد روایت گفته: «سندش صحیح است».

[2] – روایت وکیع در «کتاب الزهد»، (ج1 ص307)، تحت شماره‌ی (80)،  و أبو خیثمه در «کتاب العلم» (ص10)، تحت رقم (20)، و احمد بن حنبل در «الزهد» (ص320)، و کسی که کتاب «الزهد» وکیع را تحقیق کرده می‌گوید: «رجال این روایت همه ثقه بوده و سندش متصل است». می‌گویم: این روایت دارای سند صحیح است.

[3] – الجامع لشعب الإیمان (ج4 ص433)، تحت شماره (1684)، اقتضاء العلم العمل، تالیف خطیب بغدادی، (24)، از جمله‌ی روایاتی که از ابراهیم خواص نقل کرده است.

[4] – المحدث الفاصل (ص558)، و الجامع لأخلاق الراوی و آداب السامع (ج2 ص174).

[5] – نگا: تفسیر ابن کثیر، در تفسیر این فرموده‌ی الله سبحانه و تعالی: {إِنَّمَا يَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاءُ}، [فاطر:28].

[6] – روایت طبرانی در «المعجم الکبیر»، (ج9 ص105)، تحت شماره (8534)، و ابو نُعَیم در «حلیة الأولیاء»، (ج1 ص131). صاحب «مجمع الزوائد» در مورد این روایت (ج10 ص235) گفته: «اسناد آن جیّد است، جز اینکه عون، ابن مسعود را ندیده است».

[7] – «سیر أعلام النبلاء»، (ج13 ص323).

[8] – کتاب «فضل علم السلف علی علم الخلف»، (ص62-63).

[9] – روایت بخاری در کتاب العلم، باب: کیف یُقبَضُ العلم، حدیث شماره (100)، و مسلم در کتاب العلم، باب: رفع العلم و قَبضه، و ظهور الجهل و الفتن، حدیث شماره (2673).

[10] – «جامع بیان العلم و فضله»، (ج2 ص117).

[11] – توضیح: منظور این است که اگر صحابه در قولی اختلاف داشتند، بعد از صحابه کسی دیگر حق ندارد قولی غیر از آن اقوالی که صحابه داشته‌اند، از نزد خود اختراع کند. بلکه در آن مساله‌ی اختلافی، به ذکر اختلاف صحابه اکتفا می‌شود. (یگانه).

[12] – «إعلام الموقّعین»، (ج2 ص248).

[13] – روایت ابن سعد در «الطبقات»، (ج7 ص166)، و بخاری در «التاریخ الکبیر»، (ج4 ص321)، و أبونعیم در «حلیة الأولیاء»، (ج9 ص24).

 

تهیه شده در:

مرکز رد شبهات خوارج

http://www.khawarej.com

صفحه‌ی فیسبوک رد شبهات خوارج:

ttp://www.facebook.com/khawarej

صفحه اینستاگرام:

https://www.instagram.com/rad_khawarej

کانال تلگرام:

https://t.me/khawareg

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا