رد بر اخوان المسلمینرد شبهاتردی بر کتاب‌های شبهه بر انگیز

ردی بر کتاب‌های شبهه بر انگیز، قسمت (19)

پنجم: پاسخ به ادعای:

حکومت عربستان با مجاهدان مبارزه می‌کند و جهاد را نادرست می‌شمارد.

برخی بر این باورند که حکومت عربستان، جهاد را لغو کرده است. زیرا جهاد دفاع در این روزگار، فرض عین می‌باشد؛ این در حالی است که حکومت عربستان، اعلان جهاد نکرده و بلکه مانع کسانی می‌شود که قصد جهاد در عراق و افغانستان را دارند؛ حکومت، افرادی را که از آن مناطق می‌آیند، دستگیر می‌کند.

در پاسخ به این شبهه می‌گویم:

حکومت عربستان، جهاد را لغو نکرده است و اختیار و حقّ چنین کاری را ندارد؛ چگونه ممکن است چنین کند در حالی‌که جهاد، قله‌ی بلند اسلام است؟

از ابو هریره رضی الله عنه روایت است که رسول الله صلی الله علیه و سلم فرمود: «مَنْ مَاتَ وَلَمْ يَغْزُ، وَلَمْ يُحَدِّثْ بِهِ نَفْسَهُ، مَاتَ عَلَى شُعْبَةٍ مِنْ نِفَاقٍ»[1]، یعنی: «کسی‌که مُرد و جهاد نکرد و نیت آن‌را هم نداشت، بر شعبه‌ای از شعبه‌های نفاق مُرده است».

به طور کلی جهاد یک عبادت است که احکامی را در برمی‌گیرد و شرایط و ارکانی دارد که باید عملی شودند تا بشود گفت واجب است!

اما اینها می‌پندارند که جهاد دفاعی، فرض عین است و حکومت عربستان، در مورد آن کوتاهی می‌کند.

برای روشن شدن حقیقت، نکات زیر را یادآور می‌شوم:

نکته‌ی نخست: وقتی قدرت نباشد، جهاد هم نیست:

اصل در انجام وظایف اسلامی، داشتن توان و قدرت است؛ زیرا شرط تکلیف همین می‌باشد.

الله متعال می‌فرماید: {لاَ يُكَلِّفُ اللّهُ نَفْسًا إِلاَّ وُسْعَهَا}. (بقره: 286). یعنی: {الله کسی را جز به اندازه‌ی توانش مکلف نمی‌کند}.

{لَا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْسًا إِلَّا مَا آتَاهَا}. (طلاق: 7). یعنی: {الله هیچ‌کس را جز به اندازه‌ای که به او عطا نموده، مکلف نمی‌نماید}.

{فَاتَّقُوا اللَّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ}.(تغابن:16). یعنی: {تا آنجا که در توان دارید، تقوای الله را پیشه کنید}.

ابو هریره رضی الله عنه روایت می‌نماید که رسول الله صلی الله علیه و سلم فرمود: «دَعُونِي مَا تَرَكْتُكُمْ، إِنَّمَا هَلَكَ مَنْ كَانَ قَبْلَكُمْ بِسُؤَالِهِمْ وَاخْتِلاَفِهِمْ عَلَى أَنْبِيَائِهِمْ، فَإِذَا نَهَيْتُكُمْ عَنْ شَيْءٍ فَاجْتَنِبُوهُ، وَإِذَا أَمَرْتُكُمْ بِأَمْرٍ فَأْتُوا مِنْهُ مَا اسْتَطَعْتُمْ»[2]. یعنی: «درباره‌ی آن‌چه که برایتان رها کرده‌ام، مرا رها کنید و تا این اندازه سؤال نپرسید؛ اقوام پیش از شما، به‌خاطر سؤال‌های زیاد و اختلاف‌هایشان با پیامبرانشان نابود شدند؛ وقتی شما را از چیزی نهی می‌کنم، از آن دوری نمایید و وقتی شما را به کاری سفارش می‌کنم، هر قدر که در توان دارید، آن‌را انجام دهید».

پس اصل بر این است که جهاد در زمانی صورت ‌گیرد که مسلمانان از قدرت و توان جهاد کردن برخوردار باشند؛ در تأکید بر این اصل، الله متعال فرمود: {وَأَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَمِنْ رِبَاطِ الْخَيْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَعَدُوَّكُمْ وَآخَرِينَ مِنْ دُونِهِمْ لَا تَعْلَمُونَهُمُ اللَّهُ يَعْلَمُهُمْ وَمَا تُنْفِقُوا مِنْ شَيْءٍ فِي سَبِيلِ اللَّهِ يُوَفَّ إِلَيْكُمْ وَأَنْتُمْ لَا تُظْلَمُونَ}. (انفال: ۶۰). یعنی: {و هر چه در توان داريد از نيرو و اسب‌هاى آماده بسيج كنيد تا با اين [تداركات] دشمن الله و دشمن خودتان و [دشمنان] ديگرى را جز ايشان كه شما نمى ‏شناسيدشان و الله آنان را مى‏شناسد بترسانيد و هر چيزى در راه الله خرج كنيد پاداشش به خود شما بازگردانيده مى‏شود و بر شما ستم نخواهد رفت}.

ابو علی ثُمامة بن شُفَیّ از عقبة بن عامر شنیده است که می‌گفت: «سَمِعْتُ رَسُولَ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَهُوَ عَلَى الْمِنْبَرِ، يَقُولُ: {وَأَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ} [الأنفال: 60]، أَلَا إِنَّ الْقُوَّةَ الرَّمْيُ، أَلَا إِنَّ الْقُوَّةَ الرَّمْيُ، أَلَا إِنَّ الْقُوَّةَ الرَّمْيُ »[3]. یعنی: «از رسول الله صلی الله علیه و سلم که بر منبر بود، شنیدم که می‌گفت: {و هر چه در توان داريد از نيرو و اسب‌هاى آماده بسيج كنيد}، بدانید که قدرت، یعنی تیراندازی، قدرت یعنی تیراندازی؛ قدرت یعنی تیراندازی».

این حدیث می‌رساند که آمادگی برای جنگیدن با دشمن، امری حتمی است و سودمندترین ابزاری که باید در آن آمادگی یافت، تیراندازی است.

در آیات و احادیث به این حقیقت اشاره شد که پیش از جهاد و نبرد، باید قدرت لازم را فراهم نمود؛ اگر قدرتی نباشد، جهاد و نبردی هم نیست. برخورداری از قدرت در جهاد، شرط است؛ زیرا از نواس بن سمعان روایت است:

«در يکی از صبح ها رسول الله صلى الله عليه و سلم درباره‌ی دجال سخن گفت و گاه صدايش را بالا و گاه پايين می‌آورد که گمان کرديم دجال ظهور کرده و در نزديکیِ مدينه در ميان درختان خرماست؛ پس به همان سو رفتيم. رسول الله صلى الله عليه و سلم که متوجه شد، فرمود: چه می‌کنيد؟ گفتيم: ای رسول الله! به وقت صبح درباره‌ی دجال سخن گفتيد و آن‌قدر در اين‌باره تأکيد کرديد و صدایتان را پايين و بالا برديد که گمان کرديم دجال ظهور کرده و در ميان درختان خرماست…»!

در ادامه‌ی حدیث، پیامبر صلی الله علیه و سلم در مورد دجال و کارهایی که می‌کند سخن رانده، سپس نزول عیسی بن مریم علیهما السلام را ذکر کرده، فرمود: «آن‌گاه الله تعالی، عیسی بن مریم را می‌فرستد؛ وی در کنار مناره‌ی سفید در شرق دمشق، در حالی که لباسی زعفرانی رنگ پوشیده، پایین می‌آید؛ در حالی که دستانش را بر بال دو فرشته نهاده است. وقتی سرش را پایین می‌اندازه، گویی از آن آب می‌ریزد و چون سرش را بالا می‌آورد، دانه‌هایی نقره‌ای رنگ آب مانند مروارید، از آن فرو می‌ریزد. بوی نَفَسش به هر کافری برسد، می‌ميرد و دامنه‌ی نَفَسش تا آن‌جاست که می‌بيند. عیسی بن مریم عليه السلام در پی دجال می‌رود تا این‌که در بابِ لُدّ به او می‌رسد و او را می‌کُشد. سپس عيسی صلى الله عليه و سلم نزد مردمی می‌رود که الله تعالی آنان را از فتنه‌ی دجال نگاه داشته است و بر چهره‌هایشان دست می‌کشد و با آنان درباره‌ی جايگاه والایشان در بهشت سخن می‌گويد. در اين ميان، الله متعال به عيسی صلى عليه السلام وحی می‌کند که من کسانی را پديد آورده‌ام که هيچ‌کس را یارای جنگیدن با آنان نیست؛ پس با بندگانم به کوه طور پناه بر. سپس الله متعال، يأجوج و مأجوج را می‌فرستد و آنان از هر سربالایی، سرازير می‌شوند. نخستين گروهشان بر درياچه‌ی طبريه می‌گذرند و همه‌ی آب آن را می‌نوشند؛ وقتی آخرين گروهشان از آن‌جا می‌گذرند، می‌گويند: قبلاً اين‌جا آب بود. سپس عيسی بن مریم عليهما السلام و يارانش محاصره می‌شوند و چنان در تنگنا قرار می‌گيرند که سر يک گاو برای هر يک از آنان، بيش از صد دينار برای هر يک از شما در امروز ارزش دارد. آن‌گاه عيسی و يارانش به الله متعال روی می‌آورند و الله متعال، بر گردن‌های يأجوج و مأجوج، کِرم‌هايی مسلط می‌کند که همه‌ی آنها به يک‌باره می‌ميرند. سپس عيسی بن مریم و يارانش از کوه طور پايين می‌آيند و در زمين يک وجب هم نمی‌يابند که از بوی ناخوشایند يأجوج و مأجوج پُر نشده باشد؛ پس عيسی و يارانش به الله متعال اظهار عجز و کمک می‌کنند و الله متعال پرندگانی را که مانند گردنِ شتر هستند، می‌فرستد و اين پرندگان، اجساد آنها را برمی‌دارند و آن‌جا که الله بخواهد، می‌اندازند. سپس الله عز وجل بارانی می‌فرستد که هيچ خانه‌ی خشتی و هيچ خيمه‌ای از آن محفوظ نمی‌ماند؛ بلکه اين باران تمام زمين را می‌شويد و آن‌را مانند آينه می‌گرداند. سپس به زمين گفته می‌شود: گياهان و ثمرات خود را برويان و برکت خویش را باز گردان. در آن‌روز برکت به قدری فراوان می‌شود که يک انار برای يک گروهِ چند نفری کافی است و می‌توانند در سايه‌ی آن قرار بگيرند و در شير شتر نيز چنان برکت می‌افتد که شير يک شتر، برای جمع زيادی از مردم کافی است و شير يک گاو، قبيله‌ای از مردم و شيرِ يک گوسفند، يک طايفه را بس است. در این هنگام که مردم چنين وضعی دارند، الله متعال باد خوشایندی را می‌فرستد و آن باد، زير بغل مردم را می‌گيرد و روح هر مومن و مسلمانی را می‌ستاند و مردم بدکار و شرور باقی می‌مانند و مانند درازگوشان، به هم می‌آميزند و بر يکديگر می‌جهند و آشکارا زنا می‌کنند تا اینکه قيامت بر آنان برپا می‌شود»[4].

در این حدیث ذکر شد که وقتی عیسی علیه السلام و همراهان مؤمنش توان نبرد با یأجوج و مأجوج را نداشتند، الله متعال به او فرمان داد که با آنان مبارزه نکند؛ پس حکم امت اسلام چیست که از نظر قوت و قدرت، در حالت ضعف به سر می‌برند؟!

آن‌چه درباره‌ی عیسی علیه السلام بیان شد، همانند وضعیت امت مسلمان است و هر دو در وضعیت جهاد دفاعی به‌سرمی‌برند؛ زیرا یأجوج و مأجوج هستند که به سرزمین‌های اسلامی حمله می‌برند؛ در هر دو زمان نیز بندگان الهی توان مبارزه با دشمنان الله را ندارند؛ با این بیان، چه چیز سبب می‌شود که جهاد در زمان عیسی علیه السلام ممنوع باشد و در این روزگار واجب گردد؟

نیز هیأت فتوای عربستان، فتوایی با این متن صادر نمود:

«جهاد برای اعلای کلمة الله، و حمایت از دین اسلام، و ایجاد تمکین برای ابلاغ و نشر آن و حفظ حرمت‌های آن است؛ جهاد برای کسی که امکان و قدرت آن را دارد، فرض می‌باشد؛ اما لازمه‌ی آن آماده سازی لشکرهاست و این کار نیاز به برنامه‌ریزی و مدیریت دارد تا سبب هرج و مرج و رخدادهای ناگوار نشود، به همین خاطر نیز شروع و انجام جهاد، جزو وظایف حاکم اسلامی می‌باشد؛ علما باید حاکم را به انجام این امر به حرکت در آورند؛ اگر حاکم، جهاد را آغاز کرده و مسلمانان را برای جهاد خواند، بر هر کسی‌که توان جهاد دارد، لازم است تا مخلصانه برای جلب رضایت الله و به امید یاری رساندن حق و حمایت از اسلام، ندای دعوتگر جهاد را بپذیرد؛ و کسی‌که با وجود ندای دعوت به جهاد، بدون عذر از جهاد سر باز زند، گناهکار است»[5].

ابن عثیمین رحمه الله (ت 1421 هـ) می‌گوید: «جهاد باید دارای این شرایط باشد: مسلمانان باید قدرت و قوت داشته باشند که با وجود آن بتوانند جهاد کنند؛ اگر این قدرت را نداشتند، با وارد شدن به جنگ، خود را به هلاکت انداخته‌اند. بدین خاطر بود که الله متعال جهاد را برای مسلمانانی که در مکه بودند، واجب نفرمود؛ زیرا ضعیف و ناتوان بودند؛ اما با هجرت به مدینه، تشکیل حکومت اسلامی و کسب قدرت، به انجام جهاد دستور یافتند»[6].

نکته دوم: تفاوت جهادِ طلب و دعوت[7] با جهادِ دفع[8] (دفاعی).

اگر گفته شود: آیا آن‌چه گفتید، بدین معناست که اگر دشمن وارد سرزمینمان شد و توان مبارزه با او را نداشتیم، جایز نیست که با دشمن بجنگیم؟

در پاسخ باید گفت: دفع و مقابله با دشمن، از باب دفع کسی است که به خانه‌ات حمله کرده، و برای انجام آن، قدرت و توانایی، شرط نیست؛ اگر به خاطر ناتوانی و ضعف، نتوانستی او را دور کنی، گناهی بر تو نیست؛ و اگر در دفاع از خانه و دیارت کشته شدی، شهید هستی.

ابن قیم رحمه الله (ت 751هـ) می‌گوید: «جهادِ دفع، از جهادِ طلب، دشوارتر است؛ جهاد دفاع به بابِ دفع مهاجم و متجاوز شباهت دارد و بدین خاطر نیز برای مظلوم مباح است که از خودش دفاع نماید. چنان که الله متعال در این باره می‌فرماید: {أُذِنَ لِلَّذِينَ يُقَاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا}. (حج: 39). یعنی: {به كسانى كه مورد هجوم قرار گرفتند، اجازه داده شد، چراكه مورد ستم قرار گرفته‏اند}. همچنین رسول الله صلی الله علیه و سلّم فرموده‌اند: «مَنْ قُتِلَ دُونَ مَالِهِ فَهُوَ شَهِيدٌ، وَمَنْ قُتِلَ دُونَ أَهْلِهِ، أَوْ دُونَ دَمِهِ، أَوْ دُونَ دِينِهِ فَهُوَ شَهِيدٌ»[9]، یعنی:«کسی‌که در دفاع از اموالش کشته شود، شهید است و کسی‌که برای دفاع از خانواده‌اش یا خودش یا دینش، کشته شود، شهید است». چرا که مقابله با مهاجم و دشمنی که هدفش دین است، جهاد و قربت به حساب می‌آید، اما مقابله با کسی‌که به مال و جان حمله می‌برد، مباح بوده و رخصت در آن وجود دارد. پس اگر شخصی در این حالت بمیرد، شهید محسوب می‌شود.

بنا بر این جهادِ دفع دارای باب وسیع‌تری از جهادِ طلب است و وجوبش عام‌تر است. بدین خاطر نیز اقدام به جهاد در آن، بر هر کسی لازم است: برده با اجازه‌ی صاحب خود و یا بدون اجازه‌اش، پسر بدون اجازه‌ی پدر و مادرش و بدهکار بدون اجازه‌ی طلبکارش؛ نمونه‌ی این جهاد، نبرد مسلمانان در احد و خندق می‌باشد.

در جهاد دفع، شرط نیست که تعداد لشکریان دشمن دو برابر مسلمانان یا کمتر از دو برابر باشد. چرا که در جنگ احد و خندق، مشرکان چندین برابر مسلمانان بودند و با این وجود، جهاد برایشان واجب بود. زیرا در چنین حالتی، جهاد ضروری و برای دفاع کردن است و اختیاری نیست. به همین خاطر است که در این جهاد، بر حسب حالتی که وجود دارد، نماز خوف، مباح می‌باشد. اما آیا در جهاد طلب، اگر ترس از این باشد که دشمن گریخته و از دسترس خارج شود، و همچنین ترس از حمله‌ی دشمن وجود نداشته باشد، نماز خوف مباح است؟ علما در این زمینه، دو دیدگاه دارند که هر دو دیدگاه، در دو روایت از امام احمد نقل شده است.

واضح است جهادی که در آن انسان مورد تهاجم واقع شود، واجب‌تر و مهم‌تر از جهادی است که خودش حمله کننده است و مردم نیز به دو دلیل برای آن راغب‌تر هستند.

در جهاد طلب محض، دو گروه از افراد حضور دارند و مشتاق این جهاد هستند؛ یا فردی با ایمان قوی است که می‌خواهد دین الله برتری داشته و کاملا برای الله باشد، و یا برای کسب غنیمت و اسیر به این ‌جهاد می‌رود.

بنا بر این، در جهاد دفاع، همه‌ی افراد حضور می‌یابند و از نظر شرعی و عقلی، هیچ‌کس جز افراد ترسو، از آن گریزان نیست.

همچنین جهاد طلب که خالص برای الله باشد، کسانی برای آن می‌روند که جزء بزرگان مؤمنین هستند.

در جهادی که در آن، انسان مورد حمله قرار می‌گیرد و بخواهد با دشمن مقابله کند، بهترین مردم شرکت می‌نمایند تا حکم الله و دینش برتری یابد؛ همچنین مردمی از قشر متوسط در این جهاد شرکت می‌نمایند؛ زیرا مشتاق پیروزی و دفاع هستند.

اگر دشمن بر سرزمینی مسلّط شود و اهالی آن سرزمین قدرت مقابله با او را نداشته باشند، اجازه‌ی صلح دارند؛ مانند رسول الله صلی الله علیه و سلم که با کفار قریش صلح نمود؛ آن‌ها در آن برهه، بر قبله‌ی مسلمانان تسلّط داشتند.

با توجه به این نکات:

  • دشمن که یکباره به سرزمینی حمله می‌کند، مردم برای جهاد دفع، می‌توانند بدون اجازه‌ی امام و حاکم، اقدام نمایند و به‌خاطر حمله‌ی دشمن، از مراجعه به حاکم شرعی، معذور هستند. اما اگر مردم چنین عذری نداشتند، اصل بر این است که به حاکم شرع مراجعه نمایند و به همراه او جهاد کنند و در صف او شمشیر بزنند؛ مانند عملکرد مسلمانان برای نبرد با مشرکان در غزوه‌ی خندق.
  • عبد الله بن امام احمد می‌گفت: «از پدرم شنیدم که می‌گفت: وقتی امام و حاکم شرع اجازه دهد و فراخوان جنگ داده ‌شود، پس ایرادی ندارد که روانه شوند.

از پدرم پرسیدم: اگر مردم بدون اجازه‌ی امام روانه‌ی جنگ شوند، حکم چیست؟ گفت: درست نیست؛ مگر زمانی که دشمنان به یکباره به مسلمانان حمله کنند و مسلمان فرصت مراجعه به امام و کسب اجازه از او را نداشته باشند که در این‌صورت، امیدوارم مبارزه‌ی مردم، برای دفاع از مسلمانان باشد»[10].

ابن قدامه رحمه الله می‌گوید: «از آن‌جا که دستور جنگ به حاکم شرع واگذار شده و او به کم و زیاد بودن دشمن و نقشه‌ها و تاکتیک‌هایشان آگاه‌تر می‌باشد، پس شایسته است که دستور جهاد و نبرد به او سپرده شود؛ زیرا برای مسلمانان محتاط‌تر است؛ مگر این‌که به‌خاطر حمله‌ی غافلگیرانه‌ی دشمن، کسب اجازه نکنند و در این صورت، اجازه گرفتن واجب نیست. زیرا مصلحت و منفعت در این است که با دشمن بجنگند و به آنان حمله‌ور شوند و اگر آنان را رها سازند، موجب فساد و خرابی می‌گردند؛ بدین خاطر است که وقتی کافران بر پیامبر صلی الله علیه و سلم حمله بردند، سلمة بن اکوع در بیرون از مدینه با آنان روبرو گردید و بدون اجازه، با آنان وارد نبرد شد؛ بعد از آن، پیامبر صلی الله علیه و سلم در مدح و تمجیدش فرمود: بهترین مردان ما، سلمة بن اکوع است. سپس سهم سوارکار و پیاده را به او عطا نمود»[11].

  • بنا بر مصلحت حاکم شرع، جایز است که به‌خاطر عدم توانایی مسلمانان برای رویارویی با دشمن در جهاد دفاعی، صلح با دشمن بر قرار شود. این وضعیت، همانند جهاد طلب می‌باشد. مانند صلح حدیبیه که در آن، رسول الله صلی الله علیه و سلم برای ورود به مکه، با مشرکان صلح کرد. این در حالی بود ‌که اموال مسلمانان در مکه بود، اما ایشان صلی الله علیه وسلم، مشرکان را از مکه مکرمه بیرون نراند.
  • – زمانی که توانایی برای مبارزه با دشمن نباشد، جایز است که جنگ با او انجام نشود؛ نمونه‌ی این جواز، فرمایش الله متعال به پیامبرش عیسی علیه السلام در این حدیث می‌باشد: «بندگانی را روانه‌ کرده‌ام که هیچ‌کس توان مبارزه با آنان را ندارد؛ پس بندگانم را به سرزمین طور حرکت بده».

خلاصه این که جهاد دفاع، وضعیت اضطراری می‌باشد که در آن، شروطی که در جهاد طلب وجود دارد، شرط نیست که در این جهاد نیز وجود داشته باشد. همچنین در جهاد دفع، حتما واجب نیست که دفع صورت گیرد. بلکه مباح است. بنا بر این اگر به جای دفاع، به صلح روی آورد، جایز است.

ابن کثیر رحمه الله می‌گوید: «اگر تعداد دشمن زیاد باشد، مصالحه جایز است؛ زیرا الله متعال می‌فرماید:

{وَإِن جَنَحُواْ لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَهَا وَتَوَكَّلْ عَلَى اللّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ}. [انفال: 61]. یعنی: {و اگر به صلح گراييدند تو [نيز] بدان گراى و بر الله توكل کن كه او شنواى داناست}.

پیامبر صلی الله علیه و سلم نیز پیمان صلح حدیبیه را به همین دلیل بست»[12].

ابن حجر رحمه الله می‌گوید: «معنای شرط در این آیه:‌ {وَإِن جَنَحُواْ لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَهَا وَتَوَكَّلْ عَلَى اللّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ}، این است که فرمان صلح، مقید به زمانی می‌باشد که مصالحه برای اسلام سودمندتر باشد. اما اگر اسلام بر کفر برتری داشت و مصلحت اسلام با پیمان صلح نبود، پس مصالحه صورت نمی‌گیرد»[13].

اما تصمیم‌گیری و درک مصلحت، فقط با حاکم شرع و امام مسلمانان می‌باشد.

ابن قدامه رحمه الله می‌گوید: «پیمان صلح و آتش‌بس، فقط با نظر امام مسلمانان و یا نماینده‌ی او جایز است؛ پس آن‌چه تاکنون بیان کردیم، مشروط به نظر امام می‌باشد. اگر جواز نبرد به فرمان کسی غیر از امام صادر شود، سبب تعطیلی جهاد به طور کلی یا در آن مقطع می‌گردد و نافرمانی از امام و حاکم صورت می‌گیرد»[14].

وی در جای دیگر می‌گوید: «اگر پیمان صلح منعقد شد و سپس امام مُرد یا برکنار گردید،  آن پیمان شکسته نمی‌شود و جانشین وی باید به آن عهد و پیمان وفادار باشد؛ زیرا امام، آن پیمان را بنا بر اجتهاد خویش بسته است»[15].

وی در ادامه می‌گوید: «وقتی امام پیمان صلح ببندد، باید به آن وفادار باشد؛ الله متعال می‌فرماید:

{يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ أَوْفُواْ بِالْعُقُودِ}. [مائده:1] یعنی: {ای مومنان! به پیمان‌ها وفا نمایید}. و می‌فرماید: {فَأَتِمُّواْ إِلَيْهِمْ عَهْدَهُمْ}، [توبه:4]. یعنی: {پس پیمانشان را به اتمام رسانید}.

همچنین اگر به پیمان صلح وفا نکند، کسی به پیمانش اعتماد نمی‌کند و شاید زمانی، به پیمان صلح نیازمند شد. پس اگر پیمان را شکستند، جنگ با آنان جایز است؛ زیرا الله متعال می‌فرماید:

{وَإِن نَّكَثُواْ أَيْمَانَهُم مِّن بَعْدِ عَهْدِهِمْ وَطَعَنُواْ فِي دِينِكُمْ فَقَاتِلُواْ أَئِمَّةَ الْكُفْرِ إِنَّهُمْ لاَ أَيْمَانَ لَهُمْ لَعَلَّهُمْ يَنتَهُونَ}. [توبه:12]. یعنی: {و اگر سوگندهاى خود را پس از پيمانشان شكستند و دینتان را مورد هدف قرار دادند، پس با پيشوايان كفر بجنگيد؛ چراكه هیچ پیمانی ندارند؛ باشد كه دست بکشند}. همچنین می‌فرماید: {فَمَا اسْتَقَامُواْ لَكُمْ فَاسْتَقِيمُواْ لَهُمْ}. [توبه:7]. یعنی: {پس تا وقتی پایبند (پیمان) شما هستند، پایبند (پیمان) آنان باشید}»[16].

ابن قیم رحمه الله می‌گوید: «جایز است که امام و حاکم شرع، بنا بر مصلحت مسلمانان، آغازگر صلح باشد و منتظر نماند که دشمن آغازگر پیمان صلح باشد»[17].

نکته‌ی سوم:

باید در دیدگاه اهل علم کمی درنگ کنیم؛ آن‌جا که جهاد دفاع را واجب عینی می‌دانند و شرایطی غیر از شرایط جهاد طلب را برای آن برمی‌شمارند. می‌بینیم که بر دو شرط تاکید می‌کنند:

  • وقتی دشمن، مردم را محاصره کند.
  • وقتی دشمن، غافلگیرانه و ناگهانی حمله کند.

یعنی اگر در جهاد دفاعی، صورتی غیر از این دو صورتی که ذکر شد، اتفاق افتاد، داخل در حکم نیست – یعنی فقط در این دو صورت اذن ولیّ امر و دیگر شروط، برای جهاد لازم نیست و در بقیه موارد لازم است – ، حتی اگر واجب عینی باشد، و می‌بینید که اهل علم این را از باب دفع صائل – یعنی شخص متجاوز – می‌دانند.

این بدان معنی است که در هر صورتی دیگر از صورت‌های جهادِ دفع، وجود شروط جهاد، شرط است.

پس حالتی که غیر از این دو شکل حمله‌ی دشمن باشد، همان شرایط جهاد طلب را دارد.

این اصل، بر بسیاری از کسانی که شور جهاد دارند، و کلام علما را بدون اینکه در آن تامل کنند، تکرار میکنند، پوشیده مانده است. الله متعال توفیق بخشد و راه درست را نشان دهد.

بنا بر آن‌چه بیان شد، چنین به نظر می‌رسد که جهاد دفاعی برای حکومت عربستان سعودی، که توان و قدرت ندارد، لازم نیست و انعقاد پیمان صلح بنا بر صلاح‌دید حاکم شرع، دستور ثابت و متقن دین می‌باشد. حال، کجای این قضیه یعنی تعطیل کردن جهاد و از بین بردن آن؟!

اما قضیه‌ی جلوگیری از کسانی که قصد جهاد در افغانستان و عراق را دارند، به خاطر وضعیت آن کشورهاست. درباره‌ی افغانستان باید گفت که افکار تکفیری در آن کشور انتشار یافته و در پادگان‌های آموزشی نیز پراکنده است. پس کسی‌که از افغانستان می‌آید، مانند فردی است که از سرزمین وبازده آمده و نیاز به قرنطینه دارد تا از سلامتی و درستی افکارش مطمئن شویم.

عراق نیز در این زمان، جایی نیست که جهاد به معنای شرعی در آن‌جا انجام شود؛ زیرا:

 

1- زمامداران امور کشور، با اشغالگران پیمان صلح و عدم جنگ بسته‌اند.

پس جایز نیست که مسلمانی، این عهد و پیمان را خوار پندارد و نادیده بگیرد. قیس بن عُباد می‌گوید: با اشتر نزد علی رضی الله عنه رفتیم و گفتیم: آیا پیامبر صلی الله علیه و سلم با تو پیمانی بست که با سایر مردم نبسته باشد؟ گفت: خیر؛ مگر آن‌چه در این نامه است؛ سپس نامه‌ای را از کنار شمشیرش بیرون آورد که در آن نوشته شده بود: خون تمامی مؤمنان، همسان است و آنان در برابر دیگران، یکدست و متحد هستند و کمترینِ آنها می‌تواند کسی را امان دهد؛ بدانید که مؤمنی به خاطر قتلِ کافر، کشته نمی‌شود. و کسی که با او پیمان بسته شده، کشته نمی‌شود. کسی‌که بدعتی ایجاد کند، به زیان خود اوست و کسی‌که به مجرمی پناه دهد، نفرین و لعنت الله و فرشتگان و تمامی مردم، بر او باد»[18].

به مجرّد اینکه اهل حل و عقد در یک کشور اسلامی، با اشغالگران پیمان صلح بستند، هیچ مسلمانی نباید با آن اشغالگر بجنگد؛ بلکه وظیفه دارند پیمان صلح و آتش‌بس را رعایت کنند.

زیرا کسی که با کافری عهد و پیمان بست، دیگر برایش جایز نیز اگر مسلمانی از او در مقابل آن کافر یاری خواست، با کافر وارد جنگ شود. زیرا بینشان عهد و پیمان وجود دارد. الله متعال می‌فرماید: {وَإِنِ اسْتَنصَرُوكُمْ فِي الدِّينِ فَعَلَيْكُمُ النَّصْرُ إِلاَّ عَلَى قَوْمٍ بَيْنَكُمْ وَبَيْنَهُم مِّيثَاقٌ وَاللّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ}. [انفال:72]. یعنی: {و اگر به‌خاطر دين از شما يارى خواستند، يارى آنان بر شما لازم است؛ مگر در برابر گروهى كه ميان شما و آنان پيمانى است و الله به آنچه انجام مى‏دهيد، بيناست}.

بنا بر این دلایل (حفظ پیمان مسلمانان عراق و وفاداری ما مسلمانان با همپیمانان خود) حکومت عربستان مانع ورود جوانان به عراق می‌شود.

همچنین سبب‌های دیگری نیز هستند. از جمله:

2- پدر و مادر باید اجازه دهند.

برخی می‌گویند: اجازه‌ی پدر و مادر هنگام جهاد طلب است؛ در حالی‌که ما در جهاد دفاع هستیم؛ زیرا اشغالگران در سرزمین مسلمانان قرار دارند.

در پاسخ باید گفت: بنا بر آن‌چه در قسمت نخست ثابت کردیم، جهاد دفاع وجود ندارد؛ زیرا حکومت عراق با اشغالگران پیمان صلح و آتش‌بس بسته‌اند؛ این پیمان بدین معناست که نه جهاد دفاع وجود دارد و نه جهاد طلب. پس حرکت به‌سوی عراق بدون اجازه‌ی پدر و مادر، جایز نیست.

عبد الله بن عمر رضی الله عنهما می‌گوید: «مردی نزد پیامبر صلی الله علیه و سلم آمد و از او اجازه خواست تا در جهاد شرکت کند؛ وی فرمود: آیا پدر و مادرت زنده هستند؟ گفت: آری! فرمود: جهادت، خدمت به آنهاست»[19].

 

 

3- اجازه‌ی امام لازم است.[20]

سنت رسول الله صلی الله علیه و سلم و خلفای راشدین رضی الله عنهم اجمعین، همین است و صحابه رضی الله عنهم اجمعین هم بدین شکل عمل می‌نمودند. سراغ نداریم که از آنان کسی بدون اجازه‌ی امام و حاکم شرع، روانه‌ی جهاد شده باشد. همگی آنان در زیر بیرق امام خویش به جهاد می‌رفتند؛ کسی‌که بر خلاف آنان رفتار کند، راهی غیر از راه مسلمانان را در پیش گرفته است؛ الله سبحانه و تعالی می‌فرماید: {وَمَن يُشَاقِقِ الرَّسُولَ مِن بَعْدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُ الْهُدَى وَيَتَّبِعْ غَيْرَ سَبِيلِ الْمُؤْمِنِينَ نُوَلِّهِ مَا تَوَلَّى وَنُصْلِهِ جَهَنَّمَ وَسَاءتْ مَصِيرًا}. [نساء: 115]. یعنی: {و هر كس پس از آن‌كه راه هدايت براى او آشكار شد، با پيامبر مخالفت کند و راهی غير از راه مؤمنان را در پيش گيرد، او را به آنچه انتخاب كرده، واگذار می‌کنیم و او را به دوزخ می‌كشانيم و چه سرنوشت بدى است}.

ابوهریره رضی الله عنه  نقل می‌کند که رسول الله صلی الله علیه و سلم فرمود: «کسی‌که از من اطاعت کند، از الله اطاعت کرده است و کسی‌که از من سرکشی کند، از الله سرکشی کرده ‌است و کسی‌که فرمانبردار امیر باشد، از من اطاعت کرده است و کسی‌که از امیر سرکشی کند، از من سرکشی کرده است و امام، سپری است که در پناه او مبارزه می‌کنند و به آن پناه می‌برند؛ اگر به تقوای الله سفارش کرد و عدالت پیشه نمود، بدین‌خاطر پاداش و اجر دارد و اگر غیر از آن کرد، بر علیه خودِ اوست»[21].

ابو ادریس خَولانی می‌گوید که از حذیفة بن یمان چنین شنیدم: «مردم درباره‌ی خیر و خوبی از رسول الله صلی الله علیه و سلم می‌پرسیدند و من درباره‌ی شر و بدی از او می‌پرسیدم؛ چون ترس آن داشتم که به شرّی گرفتار شوم. پس گفتم: ای رسول الله! ما در جاهیلت و شرّ به سر می‌بردیم؛ الله متعال این خیر را برایمان آورد؛ آیا بعد از این خیر، شری هست؟

فرمود: آری!

گفتم: آیا بعد از آن شر، هیچ خیر و خوبی هست؟

فرمود: بله؛ و در آن ناخالصی وجود دارد.

پرسیدم: ناخالصی‌اش چیست؟

فرمود: گروهی که مردم را خلاف رهنمود من راهنمایی می‌کنند و از آنها اموری را مشاهده می‌کنی که برخی موافق شرع و برخی مخالف شرع است.

گفتم: آیا بعد از آن خیر و خوبی، شر و بدی وجود دارد؟

فرمود: بله! دعوت‌گرانی که مردم را به دروازه‌های دوزخ فرامی‌خوانند و کسی‌که دعوت آن‌ها را بپذیرد، او را در دوزخ می‌اندازند.

گفتم: ای رسول الله! آنان را برایمان توصیف کن.

فرمود: آن‌ها از جنس شما هستند و به زبان شما سخن می‌گویند.

پرسیدم: اگر با چنبن شرّی برخوردم، چه سفارشی به من می‌کنی؟

فرمود: پایبند جماعت مسلمانان و امامشان باش.

پرسیدم: اگر جماعت و امامی نداشتند چه کنم؟

فرمود: از تمامی آن گروه‌ها دوری کن و حتّی اگر شده، ریشه‌ی درختی را به دندان بگیر و در همان حال باش تا مرگت فرا رسد»[22].

علما بیان نموده‌اند که جهاد باید تحت فرمان حاکمان شرعی و امامان انجام شود؛ چه عادل باشند و چه فاجر. پس اصل بر این است که جهاد بدون فرمان و اجازه‌ی ائمه، درست نیست.

احمد بن حنبل رحمه الله می‌گوید: «جهاد و نبرد، تا روز رستاخیز، به‌همراه امیران عادل و فاجر، انجام می‌شود و ترک نمی‌گردد»[23].

ابو جعفر طحاوی رحمه الله می‌گوید: «حج و جهاد، تا روز رستاخیز، در رکاب حاکمان مسلمانان انجام می‌شود؛ چه خوب باشند و چه بد. و هیچ چیز این دو را باطل یا نقض نمی‌کند»[24].

ابن قدامه رحمه الله می‌گوید: «قضیه‌ی جهاد، به تصمیم و اجتهاد امام واگذار شده است و مردم باید مطیع و فرمانبردار نظر و صلاحدید او باشند»[25].

ابن تیمیه رحمه الله می‌گوید: «اهل سنت و جماعت بر این عقیده‌اند که برپایی حج و جهاد و اقامه‌ی نمازهای جمعه، با امیران است؛ فرقی ندارد که آن امیران، درستکار باشند یا ستمکار»[26].

این عثیمین رحمه الله می‌گوید: «در هیچ صورتی، حمله‌ی لشکریان بدون اجازه‌ی امام، جایز نیست؛ زیرا مخاطب و پاسخگوی جنگ و جهاد، حاکمان هستند نه مردم؛ مردم عادی، پیرو اهل حلّ و عقد می‌باشند؛ پس کسی بدون اجازه‌ی امام، حقّ حمله ندارد؛ مگر زمانی که برای دفاع باشد؛ اگر دشمن غافلگیرانه حمله کرد و از شرّ و آزارش می‌ترسیدند، در این صورت می‌توانند به دفاع از خود برخیزند؛ زیرا جنگ حتمی می‌شود.

جهاد، بدین خاطر بدون فرمان امام جایز نیست، زیرا؛ فرمان جهاد، در اختیار امام است و جهاد بدون اجازه‌ی او، سرپیچی از او و تجاوز به حقوق اوست. چرا اگر حمله و نبرد، بدون اجازه‌ی امام برای مردم جایز بود، آشوب و هرج و مرج می‌شد؛ هر کس بنا بر میلش، بر اسبش می‌نشست و حمله می‌کرد؛ اگر چنین کاری در اختیار مردم باشد، مشکلات بزرگی روی می‌داد و هر از چند گاهی، گروهی از مردم گرد می‌آمدند و قصد حمله به دشمن یا شورش علیه حاکم شرعی و یا حمله به گروه دیگری را می‌کردند؛ الله تعالی می‌فرماید: {وَإِن طَائِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا}. [حجرات:9]. یعنی: {اگر دو گروه از مؤمنان با هم جنگیدند، میانشان آشتی برقرار سازید}.

پس بنا بر  چنین دلایلی، جنگ و جهاد بدون اجازه‌ و فرمان امام، جایز نیست»[27].

 

4- پرچم شرعیِ[28] واضحی در آنجا برای جهاد وجود ندارد، و جنگ و جهاد زیر پرچمِ نامعلوم، جایز نیست. از ابو هریره رضی الله عنه روایت است که پیامبر صلی الله علیه و سلم فرمود: ،کسی‌که از فرمانبرداری و اطاعت سر باز زند و از جماعت مسلمانان جدا شود، اگر بمیرد، با مرگ جاهلیت مرده است و کسی‌که زیر پرچم نامعلوم بجنگد که برای جانبداری از قومی، خشم بگیرد یا به تعصبات قبیله‌ای دعوت دهد و یا قبیله‌ای را یاری رساند و کشته شود، مرگش مرگ جاهلیت است و کسی‌که بر امت من بشورد و خوب و بدشان را بزند و از مؤمنان امت نپرهیزد و با هم‌پیمانش پیمان نگه ندارد، از من نیست و من هم از او نیستم»[29].

جوانانی که برای جهاد به عراق رفته بودند، می‌گفتند که برخی از آن‌ها در کنار بعثی‌ها می‌جنگیدند و برخی در رکاب حزبی‌ها و برخی به همراه دیگر گروه‌ها؛ برخی نیز به‌خاطر وضعیتی که از جنگ و نبرد در عراق دیدند، از آن‌جا گریختند و بیرون رفتند. دلیل چنین کردارهایی، این است که جهاد و نبردشان با فرمان امام شرع و تحت فرماندهی شرعی نبوده است.

 

5- رفتن به عراق برای جهاد، موجب زیان اسلام و مسلمانان است.

زیرا دشمنان اسلام، در کمین مسلمانانند و می‌خواهند که جوانان مسلمان به جنگ بروند تا بهانه‌ای برای اعمال فشار و کشتار در سرزمین‌های اسلامی داشته باشند؛ با این بهانه که حکومت‌های این کشورها، نمی‌توانند جلوی تروریست‌ها را بگیرند و از این رو، مصالح آنها – یعنی کشورها کفر – در خطر هستند.

از سوی دیگر، دشمنان اسلام، این رفتار جوانان مسلمان را دستاویزی قرار می‌دهند تا با قدرت تبلیغاتی خویش، چهره‌ی اسلام و مسلمانان را خدشه‌دار کنند و اسلام را دین خونریزی و کشتار جلوه دهند. آیا هیچ مسلمانی به چنین چیزی خشنود است؟ دشمنان قصد آن دارند که مردم سرزمین خود را از اسلام بیزار و متنفر سازند و مانع گسترش اسلام در سرزمین‌های خود شوند و بر مسلمانان ساکن در سرزمین خود، فشار آورند.

همچنین دشمنان الله می‌خواهند با این تاکتیک جنگی، امت اسلام را نابود سازند؛ بدین صورت که آنان را به عراق که گورستان تروریست‌ها نامیده‌اند، بکشانند.

 {يُرِيدُونَ أَن يُطْفِؤُواْ نُورَ اللّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَيَأْبَى اللّهُ إِلاَّ أَن يُتِمَّ نُورَهُ وَلَوْ كَرِهَ الْكَافِرُونَ}. [توبه:32]. یعنی: {مى‏خواهند که نور الله را با دهان خويش خاموش كنند؛ ولى الله نمى‏گذارد تا اینکه نور خود را كامل نماید؛ هر چند كافران نپسندند}.

{يُرِيدُونَ لِيُطْفِؤُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَاللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَلَوْ كَرِهَ الْكَافِرُونَ}. [صف:8].

یعنی: {مى‏خواهند نور الله را با دهان خود خاموش كنند؛ در حالی‌كه الله، نور خود را كامل می‌نماید؛ هر چندکافران نپسندند}.

 

6- جهاد نیاز به آمادگی دارد.

کسانی‌که به عراق می‌روند، نه از نظر سلاح، آمادگی و امکانات دارند و نه سرزمین عراق را می‌شناسند. الله متعال می‌فرماید: {وَأَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَمِنْ رِبَاطِ الْخَيْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَعَدُوَّكُمْ وَآخَرِينَ مِنْ دُونِهِمْ لَا تَعْلَمُونَهُمُ اللَّهُ يَعْلَمُهُمْ وَمَا تُنْفِقُوا مِنْ شَيْءٍ فِي سَبِيلِ اللَّهِ يُوَفَّ إِلَيْكُمْ وَأَنْتُمْ لَا تُظْلَمُونَ}. [انفال:۶۰].

یعنی: {و هر چه در توان داريد از نيرو و اسب‌هاى آماده بسيج كنيد تا با اين [تداركات] دشمن الله و دشمن خودتان و [دشمنان] ديگرى را جز ايشان كه شما نمى‏شناسيدشان و الله آنان را مى‏شناسد بترسانيد و هر چيزى در راه الله خرج كنيد پاداشش به خود شما بازگردانيده مى ‏شود و بر شما ستم نخواهد رفت}.

در این آیه بیان شده است که باید برای مبارزه با دشمن، آمادگی و تجهیزات باشد؛ پس اگر توان و نیرویی برای مبارزه و جهاد وجود ندارد، جهاد درست نیست.

 

7- کسانی که برای جهاد به عراق می‌روند، به خودشان زیان می‌رسانند.

این حقیقت از زبان کسانی است که به آن‌جا رفته‌اند؛ هم‌چنین اصل بر این است که: «لا ضرر و لا ضرار فی الدین» چیزی که زیان‌بار است، در دین جای ندارد. در آغاز بحث بیان شد که حکومت اسلامی عربستان، جهاد را باطل نمی‌داند و ممانعت آن از رفتن جوانان به افغانستان و عراق، به منفعت و مصلحت خودشان و اسلام و مسلمین است.

بنا بر آن‌چه بیان شد، حکومت عربستان سعودی با این اتهام، تکفیر نمی‌شود؛ بلکه بر همان اصلِ یقینی باقی می‌ماند؛ یعنی حکومت و ملت عربستان، مسلمان هستند.

[1] – روایت مسلم در صحیح خود، کتاب الإمارة، باب ذم من مات و لم یغز ولم یحدث نفسه بالغزو، حدیث شماره (1910)، و در آخر آن آمده: «ابن سهم می‌گوید: عبدالله بن مبارک گفت: گمان می‌بریم که این در زمان رسول الله صلی الله علیه وسلم بوده است».

[2] – روایت بخاری در کتاب الإعتصام بالکتاب والسنة، باب الإقتداء بسنن رسول الله، حدیث شماره (7288)، و مسلم در کتاب الحج، باب فرض الحج مرة فی العمر، حدیث شماره (1337).

[3] – روایت مسلم در کتاب الإمارة، باب فضل الرمی والحثّ علیه، حدیث شماره (1917).

[4] – روایت مسلم در کتاب الفتن و أشراط الساعة، باب ذکر الدجال وصفته و ما معه، حدیث شماره (2937).

[5] – فتاوی اللجنة الدائمة، (ج12 ص12). این فتوا با امضای مشایخ بزرگوار: عبدالله بن قعود، و عبدالله بن غدیّان، و نایب رئیسیِ عبدالرزاق عفیفی، و ریاست عبدالعزیز بن عبدالله بن باز رحمهم الله صادر شده است.

[6] – الشرح الممتع، (ج8 ص9-10).

[7] – جهاد طلب و دعوت هنگامی است که مسلمانان برای دعوت الهی، بخواهند وارد کشوری شوند و رؤسای آن کشور، مانع از رسیدن دعوت الهی به مردمشان شوند. این جهاد، احکام خود را دارد.

[8] – جهادِ دفع هنگامی است که دشمن به سرزمین اسلامی حمله کرده و مسلمانان باید او را دفع کرده و از کشور و سرزمین خود دفاع کنند.

[9] – روایت ابوداود در کتاب السنة، باب فی قتال اللصوص، حدیث شماره (4772)، و ترمذی در کتاب الدیات، باب ما جاء فیمن قتل دون ماله فهو شهید، حدیث شماره (1421)، و نسائی در کتاب تحریم الدم، باب من قاتل دون دینه، حدیث شماره (4095). همچنین قمست اول حدیث (من قتل دون ماله فهو شهید) را بخاری در کتاب المظالم والغصب، باب من قاتل دون ماله، حدیث شماره (2480)، و مسلم در کتاب الإیمان، باب الدلیل علی أن من قصد أخذ مال غیره، حدیث شماره (141) روایت کرده‌اند. ترمذی در مورد این حدیث گفته: این حدیث، حسنٌ صحیح می‌باشد.

[10] – مسائل عبدالله بن امام أحمد لأبیه (ج2، ص258).

[11] – «المغنی»، تالیف ابن قُدامه. (ج8، ص367).

[12] – «تفسیر ابن کثیر»، (ج2، ص322-323).

[13] – «فتح الباری»، (ج6 ص276).

[14] – «المغنی»، تالیف ابن قُدامه. (ج8، ص468).

[15] – مصدر سابق.

[16] – مصدر سابق.

[17] – «زاد المعاد فی هدي خیر العباد»، (ج3، ص304).

[18] – روایت امام نسائی در کتاب القسامة، باب القود بین الأحرار والممالیک، حدیث شماره (4734)، و ابوداود در کتاب الدیات، باب إیقاد المسلم بالکافر، حدیث شماره (4530).

[19] – روایت بخاری در کتاب الجهاد والسیر، باب الجهاد بإذن الأبوین، حدیث شماره (3004)، و مسلم در کتاب البرّ و الصلة والآداب، باب بر الوالدین و أنهما أحق به، حدیث شماره (2549).

[20] – منظور از امام، ولیّ امر مسلمانان در هر کشوری است. امام احمد بن حنبل رحمه الله در أصول السنة به روایت عیدروس، ص 64 می‌گوید: «و سمع و طاعت از ائمه و امیر المومنین، چه عادل باشد یا فاجر، و نیز هر کسی که خلافت را به دست گرفت و مردم دور او گرد آمدند و به او راضی شدند، و نیز کسی که با زور شمشیر به حکومت رسید و خلیفه گشت و امیر المومنین نامیده شد». نیز، امام محمد بن عبدالوهاب رحمه الله چنان که در کتاب «الدّرر السنیّة» (ج9، ص5) آمده می‌گوید: «ائمه‌ی همه‌ی مذاهب اجماع دارند که هر کس با توسل به زور، بر یک یا چند منطقه غلبه کرد، در همه چیز حکم امام را دارد. اگر چنین نبود، دنیا پا نمی‌گرفت. چرا که مردم از زمان‌های گذشته، از زمان امام احمد تا به امروز هرگز بر یک امام اجماع نکرده‌اند و از هیچ یک از علما نیز سراغ ندارند که گفته باشد حکمی از احکام دینی را جز با وجود امام اعظم – یعنی خلیفه – نمی‌شود انجام داد».

[21] – روایت بخاری در کتاب الجهاد و السِیَر، باب یقاتَل من وراء الإمام، و یُتّقی به، حدیث شماره (2957)، و مسلم در کتاب الإمارة، باب وجوب طاعة الإمام فی غیر معصیة و تحریمها فی المعصیة، حدیث شماره (1835).

[22] – روایت بخاری در کتاب المناقب، باب علامات النبوة فی الإسلام، حدیث شماره (3606)، و مسلم در کتاب الإمارة، باب وجوب ملازمة جماعة المسلمین، حدیث شماره (1847).

[23] – أصول السنة، امام احمد بن حنبل، به روایت عبدوس العطار.

[24] – عقیدة الطحاویة به همراه شرح ابن ابی العز حنفی بر آن. المکتب الإسلامی. به تحقیق آلبانی. ص437.

[25] – المغني، (ج8، ص354).

[26] – مجموع الفتاوی، (ج3، ص158).

[27] – الشّرح الممتع، (ج8، ص25-26). این کتاب با نام «الشَّرح المُمتع علی زاد المستقنع»، تالیف شیخ محمد بن صالح العثیمین رحمه الله می‌باشد. دکتر سلیمان بن عبدالله اباالخیل و دکتر خالد بن علی المشیقح به چاپ این کتاب و تخریج احادیث و شماره گذاری آیاتش عنایت کرده‌اند. چاپ چاپخانه‌ی آسام.

[28] – یعنی واضح نیست دقیقا چه کسی و برای چه می‌جنگد و تحت امر چه کسی است.

[29] – روایت مسلم در کتاب الإمارة، باب وجوب ملازمة جماعة المسلمین عند ظهور الفتن. حدیث شماره (1848).

 

 

تهیه شده در:

مرکز رد شبهات خوارج

http://www.khawarej.com

صفحه‌ی فیسبوک رد شبهات خوارج:

ttp://www.facebook.com/khawarej

صفحه اینستاگرام:

https://www.instagram.com/rad_khawarej

کانال تلگرام:

https://t.me/khawareg

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا