شبههی خوارج: شریعت برای عزت دادن به مسلمان آمده نه برای خوار و خفیف کردنش
شبههی خوارج:
شریعت برای عزت دادن به مسلمان آمده نه برای خوار و خفیف کردنش
میگویند:
هیچ نظامی در دنیا ظلم را نمیپذیرد و مبارزه با ظالم را، هر کس که باشد، واجب میداند؛ چه این ظلم از طرف حاکم باشد یا مردم. حال شما آمده و به مردم میگویید باید در مقابل حکام سر خم نمایند، در حالی که الله از مسلمانان نخواسته که به اهانت، راضی باشند. الله تعالی میفرماید: {وَلَا تَهِنُوا وَلَا تَحْزَنُوا وَأَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ}[1]، یعنی: {و احساس ضعف نکنید و اندوهگین نباشید در حالی که شما بالاترید، اگر مومن باشید}. و میفرماید: {وَلِلَّهِ الْعِزَّةُ وَلِرَسُولِهِ وَلِلْمُؤْمِنِينَ وَلَكِنَّ الْمُنَافِقِينَ لَا يَعْلَمُونَ}[2]، یعنی: {و عزت از آنِ الله و رسولش و مومنان است؛ اما منافقان نمیدانند}. همچنین انسانهای جوانمرد و دلیر، تن به ذلت نمیدهند، بلکه مرگ را بر ذلت ترجیح میدهند و سرهایشان را بالا میگیرند!
جواب:
از کی تا به حالا نظامهای عالَمی دلیل شرعی شدهاند؟!
رجوع به این نظامها، خود دلیلی بر ذلت فاعل است و نشان از شکست خوردگی و خود حقیر پنداری میدهد!
اصلا اگر همهی ملتهای دنیا بر چیزی خلاف آنچه که در قرآن و سنت آمده، اجماع کنند، باز هم پیروی از قرآن و سنت واجب است، نه پیروی از مردم، و حلال نیست که به اجماع مردم دنیا توجه نمود. الله عز و جل میفرماید: {وَإِنْ تُطِعْ أَكْثَرَ مَنْ فِي الْأَرْضِ يُضِلُّوكَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ}[3]، یعنی: {و اگر از اکثریّتی که در زمین هستند اطاعت کنی، تو را از راه الله باز میدارند}.
دیگر اینکه شما آیات را در محل خودشان نیاوردهاید؛ چون شما یک نصّ عام را آوردهاید و آن را دلیل بر مسالهای قرار دادهاید که نصّ خاص در موردش آمده است. پیروی از دلایلِ قرآن و سنت، هیچ ذلت و خواری و فرمانبری از غیر الله در خود ندارد. بلکه همهاش عزت و عبودیت کامل برای الله است و ذلیل، آنهایی هستند که با رسول الله صلی الله علیه وسلم مخالفت میکنند، چنان که رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمودهاند: «وَجُعِلَ الذِّلَّةُ، وَالصَّغَارُ عَلَى مَنْ خَالَفَ أَمْرِي»[4]، یعنی: «و ذلت و حقارت بر کسی فرض شده که با دستور من مخالفت کند».
هر کس به منازعه با حاکم مسلمان پرداخت تا حکومت را از او بگیرد، به ذلت و خواری میافتد. شواهد تاریخی بر این ادعا بسیارند و بر کسی پوشیده نیستند. هر کس به تاریخ خوارج در زمانهای مختلف گوشه چشمی بیندازد میبیند که هیچ گاه به عزت و منزلت نرسیدهاند و ذلت و حقارت بر آنها چیره شده است. تقریبا میشود گفت که هیچ گاه به تمکین و حکومت نرسیدهاند و اگر هم گاهی سلطنتی یافتهاند، سلطنتشان به خاطر کثرت ناملایمات و فتنهها و آشوبها، سخت گشته، و در این زمینه مثل بقیهی اهل بدعت هستند. ابوالقاسم بغوی رحمه الله در کتاب «الجَعدِیّات» با سند صحیح از سلّام بن ابی مطیع روایت میکند و میگوید: «ایوب – سختیانی – مردی از اهل اهواء را دید. گفت: من ذلت را در چهرهاش میبینم. سپس این آیه را قرائت نمود: {إِنَّ الَّذِينَ اتَّخَذُوا الْعِجْلَ سَيَنَالُهُمْ غَضَبٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَذِلَّةٌ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَكَذَلِكَ نَجْزِي الْمُفْتَرِينَ}[5]، یعنی: {همانا کسانی که گوسفند را – به عبادت – گرفتند، خشم و ذلتی در زندگی دنیا از جانب پروردگارشان بدانها خواهد رسید، و این چنین هر افترا زنندهای را جزا میدهیم}. سپس گفت: حکم این آیه در مورد هر افترا زنندهای صدق میکند. راوی میگوید: به همین جهت بود که ایوب – رحمه الله – همهی اصحاب اهواء را خوارج میخواند و میگفت: خوارج در اسم با هم مختلف، و در اسلحه کشیدن با هم متفق هستند». دو نکته را میشود در اینجا متوجه شد:
اول: ایوب سختیانی رحمه الله به این آیه استدلال میکند بر اینکه هر مبتدعی، ذلیل است؛ زیرا مبتدع، دینی دروغین اختراع کرده که رسول الله صلی الله علیه وسلم آن را نیاورده، و این آیه هم دلالت میکند که ذلت شامل هر کسی خواهد بود که افترا زند، و بدعت یکی از نمونههای افتراست.
دوم: او رحمه الله، هر اهل بدعتی را خوارج میداند؛ به خاطر قدر مشترکی که بین آنها و خوارج وجود دارد که همان حلال دانستن خروج مسلحانه علیه امرای مسلمان است. واقعِ همهی اهل بدعت همین است به جز عدهی ناچیزی که در این زمینه با بقیهی اهل بدعت نظر مخالف دارند. مثل اشاعره که به آنها منسوب است که در باب تحریم خروج بر علیه حکام، مذهب اهل سنت را دارند.
سِرِّ اینکه خوارج همیشه خوار و زبون هستند این است که آنها همیشه به دنبال کوچک کردن سلطان و به زیر کشیدن او از حکومت هستند. الله نیز این مکر را به خودشان برمیگرداند؛ به این جهت است که هیچ گاه حکومتشان مستحکم نمیشود و منزلتی نمییابند. امام ترمذی رحمه الله در سنن خود، از ابوبکره رضی الله عنه روایت کرده که گفته: شنیدم رسول الله صلی الله علیه وسلم میفرماید: «مَن أهَانَ سُلطَانَ الله فِي الأرضِ أهَانَهُ اللّه»[6]، یعنی: «هر کس سلطان الله در زمین را مورد اهانت قرار دهد، الله او را مورد اهانت قرار میدهد». در مقابل، روایت دیگری هم آمده که رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمودند: «مَن أجَلَّ سُلطَانَ اللّهِ أجَلَّهُ اللّهُ یَومَ القِیَامَةِ»[7]، یعنی: «کسی که سلطان الله را مورد اجلال قرار دهد، الله در قیامت او را مورد اجلال قرار میدهد».
نیز امام مَعمَر بن راشد در کتاب خود «الجامع» که ذیل «مصنّف عبدالرزاق»[8] چاپ شده، و فسوی در «المعرفة والتاریخ»[9]، از حذیفه رضی الله عنه روایت میکند که گفته: «هیچ گروهی برای ذلیل کردن سلطان تلاش نکردهاند مگر اینکه الله آنها را در دنیا، قبل از اینکه بمیرند، ذلیل نموده است».
این از بدشانسی شماست که سنت نبوی و آثار و روایات سلفی هم مخالف چیزی هستند که میگویید.
همچنین گروههای انقلابی که امروزه بر دولتهای مسلمان خود شوریدهاند، و برخی از آنها به هر طریق به حکومت رسیدهاند، امروزه جزء ذلیلترین حکومات هستند و بیشتر از همهی حکومتها دچار آشوب و نا آرامی هستند؛ زیرا کاملا واضح شده که به دنبال جلب رضایت قدرتهای جهانی هستند و حرص خود را بر این گذاشتهاند که این قدرتها را راضی کنند، نه الله را. همین باعث شده که این حکومتها از برخی اصول دینشان هم تنازل نمایند. تنازل از دیگر واجبات و مستحبات که سهل است. آنها از بس از این قدرتها میترسند که رهبرانشان صراحتا گفتهاند شرع الله را در دستور کار قرار نمیدهند، بلکه به نظامهای بشری حکم میکنند که خودشان همین نظامها را تا قبل از به حکومت رسیدن، طاغوتی میخواندند! نظامهایی مثل نظام دموکراسی و آزادی عقیده و وحدت ادیان و به خاک سپردن عقیدهی ولاء و براء، و احترام به قوانین بشری و عمل به آنها!!! الله المستعان.
خوارج:
از نظر ما، دین شما هیچ فرقی با دین صوفیها که به نام تسلیم بودن به قضا و قدر، تسلیم طواغیت هستند، ندارد. صوفیها میگویند: به کسی که حاکممان شده راضی هستیم؛ چون قضا و قدر الله بر این بوده که او را بر ما بگمارد، و الله دوست دارد که بنده، به قضا و قدرش راضی باشد. شما هم مردم را به اطاعت از حکام امر میکنید و از آنها میخواهید که مثل افراد عاجز، به دعا اکتفا نمایند، در حالی که حکام، مقدسات امت را به بازی گرفته و خیرات آن را با نیرنگ میچاپند! آیا این شکست خوردگی نیست؟
جواب اهل سنت:
اینها همهاش اعتراضات شما به حکم الله و رسول است، و نشانهای از خیر در آن نیست؛ چون به راحتی میتوانستید به آن اذعان نموده و چیزی را اختیار نمایید که الله و رسولش صلی الله علیه وسلم برایتان اختیار کردهاند، و به لقب گذاری روی نمیآوردید؛ زیرا این حقایق هستند که اعتبار دارند نه القاب.
نکتهی دیگر اینکه این ما نیستیم که امر به دعا برای ولی امر کرده و از خروج بر علیه او نهی میکنیم. بلکه رسول الله صلی الله علیه وسلم است که این دستور را به ما دادهاند. پس از محمد صلی الله علیه وسلم اطاعت کن و دستور او را به جای آور، و با احساسات، حکم نکن، و از دنیایی که زبانت را با چنین اعتراضاتی بر سخن پیامبر صلی الله علیه وسلم به حرکت در میآورد، بر حذر باش.
امام مسلم رحمه الله از عامر بن سعد روایت کرده که گفته: «كَانَ سَعْدُ بْنُ أَبِي وَقَّاصٍ فِي إِبِلِهِ، فَجَاءَهُ ابْنُهُ عُمَرُ، فَلَمَّا رَآهُ سَعْدٌ قَالَ: أَعُوذُ بِاللهِ مِنْ شَرِّ هَذَا الرَّاكِبِ، فَنَزَلَ فَقَالَ لَهُ: أَنَزَلْتَ فِي إِبِلِكَ وَغَنَمِكَ، وَتَرَكْتَ النَّاسَ يَتَنَازَعُونَ الْمُلْكَ بَيْنَهُمْ؟ فَضَرَبَ سَعْدٌ فِي صَدْرِهِ، فَقَالَ: اسْكُتْ، سَمِعْتُ رَسُولَ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، يَقُولُ: «إِنَّ اللهَ يُحِبُّ الْعَبْدَ التَّقِيَّ، الْغَنِيَّ، الْخَفِيَّ»[10]، یعنی: «سعد بن ابی وقاص در میان شترانش بود. پسرش عمر نزدش آمد. سعد وقتی او را دید، گفت: از شر این سواره به الله پناه میبرم! عمر پیاده شد و به او گفت: آیا در میان شترها و گوسفندهایت به سر میبری و مردم را ول میکنی که بر سر حکومت با همدیگر دعوا کنند؟ عمر به سینهی او زد و گفت: حرف نزن. از رسول الله صلی الله علیه وسلم شنیدم که فرمودند: الله بندهی با تقوای دارای غنای نفس که خود را مشغول به عبادت و امور شخصیاش نموده، دوست میدارد». در روایتی که امام احمد آن را آورده، آمده که سعد به پسرش گفت: «أَيْ بُنَيَّ، أَفِي الْفِتْنَةِ تَأْمُرُنِي أَنْ أَكُونَ رَأْسًا؟ لَا وَاللهِ حَتَّى أُعْطَى سَيْفًا، إِنْ ضَرَبْتُ بِهِ مُؤْمِنًا نَبَا عَنْهُ، وَإِنْ ضَرَبْتُ بِهِ كَافِرًا قَتَلَهُ، سَمِعْتُ رَسُولَ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ يَقُولُ: إِنَّ اللهَ عَزَّ وَجَلَّ يُحِبُّ الْغَنِيَّ الْخَفِيَّ التَّقِيَّ»[11]. یعنی: «ای پسرم، آیا میخواهی که در فتنه، رهبر باشم؟! قسم به الله که نه، تا وقتی که شمشیری به من داده شود که اگر با آن مومنی را بزنم، عمل نکند، و چون کافری را با آن بزنم، او را بکشد. شنیدم از رسول الله صلی الله علیه وسلم که فرمود: الله عزّ و جلّ بندهی دارای غنای نفس که مشغول عبادت و امور خود بوده و با تقواست را دوست دارد».
آیا کسی جرئت میکند سعد رضی الله عنه را متهم کند که مثل صوفیهاست؟!
نکتهی دیگر اینکه در تعامل با حکام، بین مذهب اهل سنت با مذهب صوفیها فرق وجود دارد؛ اهل سنت به تعامل با حاکم و دست نکشیدن از بیعتش امر میکنند تا زمانی که مرتکب کفر بواح نشده باشد و امر به اطاعت از او میکنند تا زمانی که دستور به معصیت ندهد. اما صوفیها، بیعتشان با مشایخ صوفیه است، و در مورد اطاعت از حاکم، به طور مطلق از حاکم اطاعت میکنند، حتی اگر امر به معصیت الله کنند. این فرق بین ما و صوفیه است.
[1] – آل عمران، [139].
[2] – منافقون، [8].
[3] – انعام، [116].
[4] – روایت امام احمد در مسند خود، حدیث شماره (5114)، و ابن ابی شیبه رحمه الله در «المصنَّف»، ج5 ص322. درجهی حدیث، حسن است.
[5] – اعراف، [152].
[6] – سنن ترمذی، حدیث شماره: (2224)، و امام آلبانی رحمه الله در تعلیق خود بر این حدیث، آن را حسن میداند.
[7] – روایت ابن ابی عاصم در کتاب «السنة»، حدیث شماره (1059)، و شیخ آلبانی آن را در «السلسلة الصحیحة» حدیث شماره (2297) حسن میداند.
[8] – «جامع معمر بن راشد»، چاپ شده ذیل «مصنّف عبدالرزاق». (ج11 ص344).
[9] – (ج2 ص762). و او خود این روایت را صحیح میداند.
[10] – روایت امام مسلم، حدیث شماره (7542).
[11] – مسند احمد، حدیث شماره (1529).
تهیه شده در:
مرکز رد شبهات خوارج
صفحهی فیسبوک رد شبهات خوارج:
ttp://www.facebook.com/khawarej
صفحه اینستاگرام:
https://www.instagram.com/rad_khawarej
کانال تلگرام: