ردی بر کتابهای شبهه بر انگیز، قسمت (20)
ششم
پاسخ به ادعای:
حکومت عربستان سعودی، با کفار موالات داشته
و آنها را علیه مسلمانان کمک میکند و برائت
جستن از کفر و کافران را ترک کرده است.
برخی افراد، حکومت عربستان را با این ادعا تکفیر میکنند که برخی فعالیتهای حکومت عربستان، از مصادیق نواقض اسلام است؛ از جمله، کافران را علیه مسلمانان یاری میرساند.
در واقع آنچه در این زمینه مشکلساز شده است، بیان کلی و گنگ این مسأله میباشد که باید بهطور مفصّل و با جزئیات بیان شود و بههنگام صدور حکم تکفیر، مدّنظر قرار گیرد. تفصیل این مسأله، بدین قرار است:
1) دوستی با کافران، دو گونه است:
گونهی نخست: حالتی که دوستی با کافران، موجب خروج فرد از اسلام میشود و بعد از اینکه مسلمان بوده، کافر میگردد. این همان معنای تولّی در این آیهی ذیل میباشد:
{يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ لاَ تَتَّخِذُواْ الْيَهُودَ وَالنَّصَارَى أَوْلِيَاء بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاء بَعْضٍ وَمَن يَتَوَلَّهُم مِّنكُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ إِنَّ اللّهَ لاَ يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ}. [مائده: 51]. یعنی: {اى كسانىكه ايمان آوردهايد، يهود و نصارى را بهعنوان دوستان (خود) مگيريد؛ آنان دوستان یکديگر هستند و هر كس از شما که آنها را به دوستى بگيرد، از آنان خواهد بود؛ قطعاً الله، گروه ستمکاران را هدایت نمىنمايد}.
نیز در جایی دیگر میفرماید:
{لَا تَجِدُ قَوْمًا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ يُوَادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَلَوْ كَانُوا آبَاءهُمْ أَوْ أَبْنَاءهُمْ أَوْ إِخْوَانَهُمْ أَوْ عَشِيرَتَهُمْ أُوْلَئِكَ كَتَبَ فِي قُلُوبِهِمُ الْإِيمَانَ وَأَيَّدَهُم بِرُوحٍ مِّنْهُ وَيُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ أُوْلَئِكَ حِزْبُ اللَّهِ أَلَا إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ﴾. [مجادله: 22]. یعنی: {نمیبینی گروهی را كه به الله و روز آخرت ايمان داشته باشند و كسانى را دوست بدارند كه با الله و فرستادهاش مخالفت كردهاند؛ هر چند پدرانشان يا پسرانشان يا برادرانشان يا عشيرهی آنان باشند. آنها هستد که الله، ايمان را در دلشان نوشته و آنها را با روحى از طرف خویش یاری و تقویت كرده است و آنان را وارد بهشتهايى مینماید كه از پاییندست آن، جويبارهايى روان است؛ هميشه در آنجا میمانند؛ الله از آنان خشنود است و آنها نیز از او خشنودند؛ آنها حزب الله هستند؛ مطمئن باشید که حزب الله، همان رستگاران هستند}.
البته ضابطهی این موالات، این است که محبت و یاری کافران، بهخاطر دین و عقیدهی آنان باشد. کسیکه کافری را بهخاطر دین و عقیدهاش دوست داشته باشد و به خاطر همین، به او یاری رساند، به این نوع از موالات مبتلا شده و در نتیجه، اسلامش نقض میشود و اعمالش باطل میگردند.
گونهی دوم: رابطهی ظاهری با کافران؛ بدین شکل که مسلمان در کارهای ظاهری با کافران رابطه و همکاری دارد؛ مانند خرید و فروش، نشستها، هدیه دادن و گرفتن و … اینگونه کارها سبب خروج مسلمان از دین نمیشود؛ بلکه احکامی مانند جایز، حرام، مستحب، واجب و مکروه برایش صادر میگردد.
دلیل این گونه از موالات و رابطه، فرمایش الله متعال است:
{لَا يَنْهَاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِينَ لَمْ يُقَاتِلُوكُمْ فِي الدِّينِ وَلَمْ يُخْرِجُوكُم مِّن دِيَارِكُمْ أَن تَبَرُّوهُمْ وَتُقْسِطُوا إِلَيْهِمْ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ ﴿8﴾ إِنَّمَا يَنْهَاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِينَ قَاتَلُوكُمْ فِي الدِّينِ وَأَخْرَجُوكُم مِّن دِيَارِكُمْ وَظَاهَرُوا عَلَى إِخْرَاجِكُمْ أَن تَوَلَّوْهُمْ وَمَن يَتَوَلَّهُمْ فَأُوْلَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ}. [ممتحنه: 9-8]. یعنی: {الله، شما را باز نمیدارد از اینکه به كسانى خوبی کنید كه به خاطر دين با شما نجنگيده و شما را از سرزمینتان بيرون نراندهاند و با آنها عادلانه رفتار کنید؛ زيرا الله عادلان را دوست مىدارد (8) الله فقط شما را از دوستى با كسانى باز مىدارد كه بهخاطر دين با شما جنگیدند و شما را از خانههايتان بيرون کردند و در بیرون راندن شما، به يكديگر کمک كردهاند و هر كس که آنان را به دوستى برگزیند، آنان همان ستمکاران هستند}.
این آیه، هر دو گونهی موالات و رابطه با کافران را بیان مینماید؛ باید توجه داشت کسانیکه بهخاطر دینمان، با ما میجنگند و ما را از سرزمینمان بیرون میکنند، همان کافران حربی و دینستیز هستند که از نظر شرعی، بنا بر صلاحدید حاکم شرعی، اجازهی عقد پیمان صلح و آتشبس با آنان را داریم. مانند رسول الله صلی الله علیه و سلم که صلح حدیبیه را با کافران قریش صورت داد.
اگر کسی بپرسد: آیا جایز است که یک مسلمان، شخص کافری را بنا بر دلیلی غیر از دین و اعتقاد او، دوست بدارد؟
در پاسخ میگوییم: آری! جایز است؛ این رابطه، تحت نوعِ نخست موالات که موجب خروج مسلمان از دینش میشود، نیست؛ زیرا الله متعال میفرماید:
{الْيَوْمَ أُحِلَّ لَكُمُ الطَّيِّبَاتُ وَطَعَامُ الَّذِينَ أُوتُواْ الْكِتَابَ حِلٌّ لَّكُمْ وَطَعَامُكُمْ حِلُّ لَّهُمْ وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ الْمُؤْمِنَاتِ وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ الَّذِينَ أُوتُواْ الْكِتَابَ مِن قَبْلِكُمْ إِذَا آتَيْتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ مُحْصِنِينَ غَيْرَ مُسَافِحِينَ وَلاَ مُتَّخِذِي أَخْدَانٍ وَمَن يَكْفُرْ بِالإِيمَانِ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ وَهُوَ فِي الآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِينَ}. [مائده: ۵]. یعنی: {امروز چيزهاى پاكيزه براى شما حلال شده و غذای كسانى كه اهل كتابند، براى شما حلال و خوراک شما براى آنان حلال است؛ و زنان پاكدامن مؤمن و زنان پاكدامن كسانى كه پيش از شما، به آنها کتاب داده شد، حلال است؛ البته اگر پاداششان را به آنها بدهيد؛ در حالى كه خود پاكدامن باشيد نه زناكار و نه آنكه زنان را در پنهانى دوستخود بگيريد و هر كس به ايمان خود کفر بورزد، قطعا کردارش از بین میرود و در آخرت، جزو زيانكاران است}.
محل استدلال، عبارت {وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ الَّذِينَ أُوتُواْ الْكِتَابَ} میباشد. توضیح اینکه الله تعالی، ازدواج با زنان اهل کتاب را برای مسلمانان مباح فرمود. پُرواضح است که علاقهی مرد به همسرش، چیزی غیر از محبت و علاقهی میان هر زن و شوهری نیست؛ پس وقتی الله تعالی ازدواج با زنان اهل کتاب را، که با علاقه و محبت همراه است، مباح قرار داده، بدین معناست که این رابطه و موالات موجب خروج فرد از اسلام نمیشود؛ از اینرو علما شرط قرار دادهاند که موالات و رابطهای به کفر میانجامد که بهخاطر دین و اعتقاد کافران باشد.
کمک و یاری مسلمان به کافر، گاهی دلیلی غیر از دین و اعتقاد کفرآمیز او دارد. از جمله مصادیق اینگونه همکاری و کمک، داستان موسی علیه السلام است که شخص کافر قبیلهی خود را در برابر کافر قوم فرعون کمک نمود؛ الله تعالی در اینباره میفرماید: {وَدَخَلَ الْمَدِينَةَ عَلَى حِينِ غَفْلَةٍ مِّنْ أَهْلِهَا فَوَجَدَ فِيهَا رَجُلَيْنِ يَقْتَتِلَانِ هَذَا مِن شِيعَتِهِ وَهَذَا مِنْ عَدُوِّهِ فَاسْتَغَاثَهُ الَّذِي مِن شِيعَتِهِ عَلَى الَّذِي مِنْ عَدُوِّهِ فَوَكَزَهُ مُوسَى فَقَضَى عَلَيْهِ قَالَ هَذَا مِنْ عَمَلِ الشَّيْطَانِ إِنَّهُ عَدُوٌّ مُّضِلٌّ مُّبِينٌ}. [قصص: ۱۵]. یعنی: {و وقتی مردم شهر متوجه نبودند، وارد شهر شد؛ پس دو مرد را در حال درگیری يافت. يكى از پيروان او و ديگرى از دشمنانش بود. كسی كه از پيروانش بود، علیه كسى كه دشمنش بود، از او کمک خواست. پس موسى مشتى به او زد و او را كشت. گفت: اين كار شيطان است؛ چرا كه او دشمنى گمراهكننده و آشكار است}.
داستان حاطب بن ابی بلتعه نیز از مصادیق کمک به کافران است؛ اما این کمک، بهخاطر دین و اعتقاد آنان نبود؛ بلکه هدف دنیوی داشت؛ پس موجب کفر حاطب نشد. بدین خاطر در گونهی نخست موالات، شرط را بر این قرار دادیم که اگر این موالات و رابطه بهخاطر دین و اعتقاد کافران باشد، موجب کافر شدن شخص مسلمان میشود.
از علی رضی الله عنه شنیدم که میگفت: «رسول الله صلی الله علیه و سلم، من و زبیر و مقداد بن اسود را فرستاد و فرمود: بروید تا به روضهی خاخ برسید. در آنجا زنی هست که نامهای با خود دارد. آنرا از او بگیرید. پس روانه شدیم و اسبهایمان چنان تاختند تا به آن باغ رسیدیم. نزد آن زن رفتیم و گفتیم: نامه را بیاور. وی گفت: نامهای ندارم. گفتیم: آنرا میآوری یا لباست را بیرون بیاوریم. پس آنرا از زیر موهایش بیرون آورد. آنرا نزد رسول الله صلی الله علیه و سلم آوردیم. آن نامه از حاطب بن ابی بلتعه به گروهی از مشرکان مکه بود که آنان را از برخی کارهای رسول الله صلی الله علیه و سلم باخبر میکرد.
رسول الله صلی الله علیه و سلم گفت: ای حاطب، این چیست؟ گفت: ای رسول الله! دربارهی من شتابزده تصمیم مگیر. من از همپیمانان قریش بودم نه از مردان اصلیشان؛ مهاجرانی که با تو هستند، پیوندهای خویشاوندی در مکه دارند تا با آن، از خانواده و اموالشان حفاظت کنند. خواستم که وقتی در میانشان نسب و پیوندی ندارم، توان و قدرتی داشته باشم تا از نزدیکانم حفاظت کنم؛ این کار را از روی ارتداد و رضایت به اعتقاد کفر انجام ندادم. رسول الله صلی الله علیه و سلم فرمود: راست میگوید!
عمر گفت: ای رسول الله! بگذار گردن این منافق را بزنم.
فرمود: او در بدر حضور داشته است و تو چه میدانی الله برای مجاهدان بدر چه پاداشی در نظر گرفته که فرموده: هرچه میخواهید انجام دهید که شما را بخشیدم[1]».
برخی نکات مربوط به این حدیث:
یکم: کسیکه سخنی بگوید یا کاری انجام دهد که احتمال کفر یا هر چیز دیگری در آن باشد، به کافر بودنش حکم داده نمیشد تا اینکه از او توضیح بخواهند و وضعیتش روشن شود؛ زیرا در چنین موردی، رسول الله صلی الله علیه و سلم از حاطب توضیح خواست و فرمود: این چیست ای حاطب؟ در مقابل وقتی تمسخر و ریشخند برخی از صحابه به الله و آیاتش و نیز فرستادهاش سر زد، احتمالی غیر از کفر در این رفتار وجود نداشت و رسول الله صلی الله علیه و سلم نیز عذرخواهی آنان را نپذیرفت و چنین تکرار مینمود: {لاَ تَعْتَذِرُواْ قَدْ كَفَرْتُم بَعْدَ إِيمَانِكُمْ}. [توبه:66]. یعنی: {بهانه و عذر نیاورید که بعد از ایمانتان، کافر شدهاید}.
دوم: یاری کردن کافران، همیشه بهمعنای کفر اکیر و سبب خروج مسلمان از دین نمیشود؛ زیرا در حدیث بیان شد که حاطب رضی الله عنه، اخبار و وضعیت مسلمانان را به کافران خبر داد. این کار از جمله مصادیق همکاری با کافران است. با این وجود، رسول الله صلی الله علیه و سلم حکم کفر او را صادر نفرمود و علت این کارش را از وی جویا شد. بدین خاطر است که علما، دوستی و رابطه با کافران را زمانی موجب خروج از اسلام دانستهاند که برای یاری رساندن دین و اعتقاد کافران باشد؛ نه اینکه هر محبت و رابطهای با کافران، سبب کفرگردد.
سوم: کسی که همکاریاش با کافران به خاطر دین و اعتقاد آنها و بر ای نصرت دین و اعتقادشان نباشد، اگر عذرخواهی کند، از او پذیرفته میشود. زیرا رسول الله صلی الله علیه و سلم نیز عذرخواهی حاطب رضی الله عنه را پذیرفت و فرمود: راست میگوید.
اگر کسی بگوید: رسول الله صلی الله علیه و سلم عذرخواهی حاطب را بدین دلیل پذیرفت که از راه وحی، صداقت و نیتش را فهمید؛ اما اکنون که وحی الاهی قطع شده، ما چگونه از نیت و قصد افراد باخبر شویم و بعد از رسول الله صلی الله علیه و سلم، چه کسی آنان را مبرّا و بیگناه میشمارد؟
باید گفت: تأیید رسول الله صلی الله علیه و سلم در حقّ حاطب رضی الله عنه، خاص ایشان بود؛ زیرا از طریق وحی از آن آگاه شد؛ اما مسلمانان بعد از او، تنها باید بنا بر ظاهر حکم کنند و بپذیرند. اگر کسی دلیلی همچون دلیل حاطب داشت و عذر خواست، عذرخواهی او پذیرفته میشود و باطن و نیتش را به الله تعالی وامیگذاریم؛ زیرا از غیب باخبر نیستیم و نیز رسول الله صلی الله علیه و سلم به ما سفارش نموده که بنا بر ظاهر قضاوت کنیم؛ از آنجمله در حدیث اسامة بن زید رضی الله عنهما میگوید: «رسول الله صلی الله علیه و سلم ما را به نبردی فرستاد؛ صبحگاه به بخشی از سرزمین جهینه رسیدیم؛ در آنجا به مردی برخوردم؛ وی گفت: لا إله إلا الله، به او ضربهای زدم و از آن، کشته شد. به خاطر این مساله، وجدانم راحت نبود. پس ماجرا را برای رسول الله صلی الله علیه و سلم تعریف کردم؛ ایشان فرمود: آیا لا إله إلا الله گفت و او را کشتی؟ گفتم: ای رسول الله! بهخاطر ترس از اسلحه این سخن را گفت. فرمود: آیا قلبش را شکافتی که مطمئن شوی به خاطر اسلحه بوده یا خیر؟ پیوسته این سخن را بر من تکرار نمود تا جایی که آرزو داشتم پیش از مسلمان شدنم چنان کاری از من سر میزد»[2].
پس نباید گفت که رسول الله صلی الله علیه و سلم وقتی با وحی الاهی از صداقت حاطب باخبر شد، سخنش را پذیرفت و از وی درگذشت؛ زیرا رسول الله صلی الله علیه و سلم در برابر کردار و سخن باطل و نادرست، سکوت نمیفرمود؛ اگر عذر و بهانهی حاطب نادرست و باطل بود، هیچ جایگاهی نزد رسول الله صلی الله علیه و سلم نداشت. اما دلیل کار حاطب را از او پرسید و آن را تأیید کرد؛ سنت رسول الله صلی الله علیه و سلم، گفتار، کردار و تأیید است؛ در این مورد، رسول الله صلی الله علیه و سلم، سخن حاطب را تأیید نمود. سؤال از دلیل رفتار حاطب، دلیلی بر این حقیقت است که چنان عذری، قابل پذیرش است و در چنین مواردی، جزو شرایط قرار میگیرد.
چهارم: حکم کشتن جاسوس مسلمان، در اختیار امام و حاکم شرعی میباشد. دیدیم که رسول الله صلی الله علیه و سلم حکم قتل حاطب را صادر نفرمود؛ زیرا برای صدور این حکم، مانعی وجود داشت؛ آن مانع، حضور حاطب در غزوهی بدر بود؛ در متن حدیث میخوانیم:
عمر گفت: «ای رسول الله! اجازه بده گردن این منافق را بزنم. فرمود: او در بدر حضور داشته است و تو چه میدانی الله برای مجاهدان بدر چه پاداشی در نظر گرفته که فرموده است: هر چه میخواهید انجام دهید که شما را بخشیدهام».
پس صدور حکم قتل جاسوس، در اختیار امام است و اگر مانعی برای صدور این حکم وجود داشت، دستورش صادر نمیشود.
شایان ذکر است که علت عدم تکفیر حاطب را نباید حضور وی در غزوهی بدر بدانیم؛ زیرا بر این عقیده هستیم که اگر کار کفرآمیزی از وی سر میزد که احتمال حکمی غیر از تکفیر نداشت، قطعا کافر محسوب میشد و پاداش تمام کارهای خوبش از میان میرفت. زیرا کفر، نابودگر اعمال است.
در تأیید این سخن، به دیدگاه علما مینگریم:
ابن تیمیه رحمه الله میگوید: «شاخهها و اجزای ایمان، در قوی یا ضعیف شدن، همراه و همسو هستند. اگر محبت الله و فرستادهاش و تأیید و تصدیق سخنانشان در قلب صورت گیرد، بغض و خشم نسبت به دشمنان الله روی میدهد. الله متعال میفرماید: {وَلَوْ كَانُوا يُؤْمِنُونَ بِالله والنَّبِيِّ وَمَا أُنزِلَ إِلَيْهِ مَا اتَّخَذُوهُمْ أَوْلِيَاء وَلَكِنَّ كَثِيرًا مِّنْهُمْ فَاسِقُونَ}. [مائده:81]. یعنی: {و اگر به الله و پيامبر و آنچه كه بهسویش نازل کرد ايمان مىآوردند، آنان را به دوستى نمىگرفتند؛ اما بسيارى از آنها فاسقند}. و میفرماید: {لَا تَجِدُ قَوْمًا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ يُوَادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَلَوْ كَانُوا آبَاءهُمْ أَوْ أَبْنَاءهُمْ أَوْ إِخْوَانَهُمْ أَوْ عَشِيرَتَهُمْ أُوْلَئِكَ كَتَبَ فِي قُلُوبِهِمُ الْإِيمَانَ وَأَيَّدَهُم بِرُوحٍ مِّنْهُ}. {مجادله:22}. یعنی: {نمیبینی گروهی را كه به الله و روز آخرت ايمان داشته باشند و كسانى را دوست بدارند كه با الله و فرستادهاش مخالفت كردهاند؛ هر چند پدرانشان يا پسرانشان يا برادرانشان يا عشيرهی آنان باشند. آنها هستد که الله، ايمان را در دلشان نوشته و آنها را با روحى از طرف خویش یاری و تقویت كرده است}.
اما دوستی و صمیمیت با کافران، گاه بهخاطر روابط خویشاوندی است، و یا بنا بر نیاز، صورت میگیرد؛ این حالت گناه محسوب میشود و از ایمان فرد میکاهد؛ اما منجر به کفر نمیگردد. همانند حاطب بن ابی بلتعه که اخبار و اطلاعاتی را دربارهی پیامبر صلی الله علیه و سلم به کافران نوشت و الله متعال در این باره فرمود: {يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا عَدُوِّي وَعَدُوَّكُمْ أَوْلِيَاء}. [ممتحنه:۱]. یعنی: {ای کسانیکه ایمان آوردهاید! دشمنان من و دشمنان خودتان را به دوستی نگیرید}.
سعد بن عباده نیز در ماجرای افک، با ابن ابی همکلام شد و به سعد بن معاذ گفت: به الله سوگند دروغ میگویی؛ او را نمیکشی و نمیتوانی بکشی. مادرمان عایشه رضی الله عنها میگفت: وی پیش از آن، مرد درستکاری بود؛ اما تعصب قبیلگی، او را به چنان کاری واداشت. بهخاطر وجود شبهه بود که عمر رضی الله عنه، حاطب را منافق خواند و گفت: ای رسول الله! بگذار گردن این منافق را بزنم. اما رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود: او در بدر حضور داشت. عمر رضی الله عنه به خاطر شبههای که حاطب مرتکبش شد، وی را منافق خواند.
أسید بن حضیر نیز به سعد بن عباده گفت: به الله سوگند که دروغ گفتی؛ حتماً او را میکشیم. تو منافقی و از منافقان دفاع میکنی. این اطلاق أسید به سعد نیز از همین نوع است.
برخی از صحابه نیز مالک بن دخشم را منافق خواندند؛ زیرا شاهد رابطه و صمیمیت او با منافقان بودند»[3].
شیخ عبد اللطیف بن عبد الرحمن بن حسن بن محمد بن عبد الوهاب رحمهم الله میگوید: «با تأمل و درنگ در ماجرای حاطب بن ابی بلتعه میبینیم که او بهخاطر الله و رسولش، هجرت نمود و جهاد کرد؛ اما مرتکب کاری شد؛ برخی اسرار پیامبر صلی الله علیه و سلم را برای مشرکان مکه نوشت و آنان را از وضعیت رسول الله صلی الله علیه و سلم و مسیر جهادش آگاه کرد تا با این کار، در نزد مشرکان مکه، قدرت و جایگاهی برای حفاظت از خانواده و اموالش در مکه داشته باشد. پس الله متعال در این باره وحی فرستاد. وی نامه را به زنی كه بر كجاوهای سوار بود، داد و او نامه را در موهایش پنهان کرده بود. رسول الله صلی الله علیه و سلم نیز علی و زبیر رضی الله عنهما را برای گرفتن نامه نزد آن زن فرستاد و به آنان اطلاع داد که آن زن، در منطقهی روضهی خاخ حضور دارد. حقیقت همانگونه بود. آندو نیز زن را یافتند و او را تهدید کردند تا اینکه نامه را از زیر موهایش بیرون آورد. نامه را نزد رسول الله صلی الله علیه و سلم آورند. پس حاطب را فراخواند و به او فرمود: این چیست؟ گفت: ای رسول الله! بعد از ایمان آوردنم، کافر نشدم و این کار را به خاطر رویگردانی از اسلام انجام ندادم؛ خواستم در نزد آن قوم، بهانه و قدرتی داشته باشم تا از خانواده و اموالم محافظت کنم. پیامبر صلی الله علیه و سلم فرمود: به شما راست گفت؛ او را آزاد بگذارید. سپس عمر برای کشتنش اجازه خواست و گفت: بگذار گردن این منافق را بزنم. فرمود: تو چه میدانی که الله برای مجاهدان بدر، چه پاداشی در نظر دارد؟ فرموده است: هر چه میخواهید انجام دهید که شما را بخشیدم. پس فرمود: {يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا عَدُوِّي وَعَدُوَّكُمْ أَوْلِيَاء}. [ممتحنه:۱]. یعنی: {ای کسانیکه ایمان آوردهاید! دشمنان من و دشمنان خودتان را به دوستی نگیرید}.
در این آیه، حاطب با عنوان «اهل ایمان» مخاطب قرار گفت و مؤمن توصیف شد. این آیه عموم مؤمنان و بهویژه حاطب را خطاب قرار داد. برداشتی که از این آیه میشود، این است که کار حاطب، گونهای از موالات و ارتباط با کافران است و او با این کارش، ابراز دوستی با آنان را نمود. کسیکه چنین کاری انجام میدهد، راه درست را در پیش نگرفته است؛ اما پیامبر صلی الله علیه و سلم دربارهاش فرمود: «به شما راست گفت؛ او را آزاد بگذارید». واضح است که او کافر شمرده نمیشود. یعنی حاطب که به الله و فرستادهاش ایمان داشت و در این ایمانش شک و تردیدی راه نداد، اگر در نتیجهی چنین کاری کافر میشد، رسول الله صلی الله علیه و سلم نمیفرمود: او را آزاد بگذارید.
رسول الله صلی الله علیه و سلم، در پاسخ به درخواست عمر رضی الله عنه فرمود: «تو چه میدانی که الله برای مجاهدان بدر، چه پاداشی در نظر گرفته که فرموده است: هر چه میخواهید انجام دهید که شما را بخشیدم». باید توجه داشت که این فرمایش، مانعی برای تکفیر حاطب نیست؛ زیرا معتقدیم که اگر فردی کافر شود، کارهای نیکش از میان میرود. هر آنچه مشمول حکم کفر شود، پیشینهاش نابود میگردد؛ زیرا الله متعال میفرماید: {وَمَن يَكْفُرْ بِالإِيمَانِ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ}. [مائده:5]. یعنی: {و هر کس به ایمان (آوردن به الله و فرستادهاش و …) کفر ورزد، (پاداش) کردارش نابود میشود}. و میفرماید: {وَلَوْ أَشْرَكُواْ لَحَبِطَ عَنْهُم مَّا كَانُواْ يَعْمَلُونَ}. [انعام:88]. یعنی: {و اگر آنان شرك ورزيده بودند قطعا آن چه انجام مىدادند از دستشان مىرفت}.
بنا بر اجماع علما، کفر از بین برندهی ایمان و حسنات است.
اما آنجا که الله سبحانه و تعالی فرمود: {وَمَن يَتَوَلَّهُم مِّنكُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ}. [مائده:51]. یعنی: {هر کس از شما که با آنها دوستی کند، جزو آنان است}. و {لَا تَجِدُ قَوْمًا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ يُوَادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ}. [مجادله:۲۲]. یعنی: {نمیبینی کسانی را که به الله و روز آخرت ایمان دارند، با کسانی دوست باشند که با الله و فرستادهاش مبارزه میکنند}. و {يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ لاَ تَتَّخِذُواْ الَّذِينَ اتَّخَذُواْ دِينَكُمْ هُزُوًا وَلَعِبًا مِّنَ الَّذِينَ أُوتُواْ الْكِتَابَ مِن قَبْلِكُمْ وَالْكُفَّارَ أَوْلِيَاء وَاتَّقُواْ اللّهَ إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ}. [مائده:۵۷]. یعنی: {اى كسانى كه ايمان آوردهايد! كسانى را كه دين شما را به ريشخند و بازى گرفتهاند از میان كسانى كه پيش از شما به آنان كتاب داده شده و نیز كافران را، به عنوان دوست برنگزینید و اگر ايمان داريد، از الله پروا کنید}.
این آیات در سنت تفسیر شده است و به موالات مطلق و عام اختصاص دارد.
اصل دوستی و موالات، بهمعنای محبت، یاری و دوستی است، و پایینتر از آن، مراتب متعددی است که که هر کدام، سهم و نصیب خود را از وعید و مذمت دارد»[4].
در کتاب «التوضیح شرح الجامع الصحیح» میخوانیم: «اگر کسی گمان برد که رسول الله صلی الله علیه و سلم از راه وحی از صداقت حاطب مطلع شد و بدین خاطر او را تکفیر نکرد و نکشت؛ و این آگاهی بعد از ایشان، برای کسی رخ نمیدهد؛ چنین گمانی، نادرست است؛ زیرا احکام و دستورات الله تعالی دربارهی بندگانش، بنا بر ظاهر آنان صادر میشود. میدانیم که الله متعال، فرستادهاش را از منافقانی که در میان اصحابش بودند، آگاه نمود و آنان را که اعتقاد کفرآمیز داشتند، به پیامبرش معرفی فرمود؛ اما کشتن و اسیر کردنشان را مباح نکرد و اجازه نداد؛ چراکه آنان با زبان، اظهار اسلام میکردند. حکم الهی دربارهی تمامی آفریدگان الله متعال همین است؛ یعنی بنا بر ظاهر قضاوت میشوند نه باطن؛ این دیدگاه از ائمه نیز نقل شده است»[5].
یکی از این ائمه، امام شافعی رحمه الله میباشد که در توضیح حدیث حاطب میگوید: «با وجود گمان و تردید، حکم تکفیر حاطب باطل میباشد؛ زیرا احتمال دارد بنا بر گفتهی حاطب، برای تردید در اسلام و روی گرداندن از آن نباشد؛ بلکه برای حمایت از خانواده و اموالش باشد. همچنین احتمال دارد بهخاطر لغزش باشد، نه از روی پشت کردن به اسلام، و نیز احتمال معنای بدتر نیز در آن هست؛ یعنی واقعا از روی قصد و بیزاری از اسلام این کار را کرده باشد. حکم رسول الله صلی الله علیه و سلم دربارهی او این بود که کشته نشود و منافق و کافر خطاب نگردد؛ و کسی نمیتواند مسالهی بزرگتری از این را بیاورد که رسول الله صلی الله علیه وسلم در آن، به ظاهر عمل کرد؛ زیرا آنچه به سول الله صلی الله علیه و سلم مربوط میشود، با دیگر انسانها بسیار متفاوت است؛ او مشرکان را از عملکرد رسول الله صلی الله علیه و سلم که قصد حمله به آنان را دارد، باخبر کرد؛ اما رسول الله صلی الله علیه و سلم وی را تصدیق نمود و حکم به تکفیر و نفاقش صادر نکرد و عذرش پذیرفته شد. پس از او نیز هر کس چنین رفتارهایی انجام دهد، عذرش پذیرفه میشود.
از شافعی رحمه الله پرسیدند: برخی میگویند: رسول الله صلی الله علیه و سلم فرمود: حاطب راست گفته است. یعنی رسول الله صلی الله علیه و سلم میدانست که او راست میگوید؛ بدین خاطر عذرش را پذیرفت و او را تکفیر نکرد.
در پاسخ گفته شد: رسول الله صلی الله علیه و سلم، منافقان را میشناخت و میدانست که دروغ میگویند؛ اما بنا بر ظاهر، ریختن خونشان را حرام دانست. اگر رسول الله صلی الله علیه و سلم از صداقت وی آگاه بود و بر این مبنا دربارهاش حکم داد، پس دستور میفرمود تا منافقان را بکشند؛ زیرا میدانست که آنان دروغ میگویند. اما در هر صورت، بنا بر ظاهر حکم نمود و حکم دربارهی باطن و قصدشان با الله تعالی میباشد، تا نکند که حاکمی بعد از او حکم به ظاهر را رها کرده و مثل اهل جاهلیت رفتار نماید.
تمامی احکام رسول الله صلی الله علیه و سلم عام میباشد؛ مگر دلیلی بر خاص بودن آن از جانب ایشان یا از جانب جماعت مسلمانان بیاید که این جماعت مسلمانان، به سنت مطلع باشند، یا در کتاب الله وجود داشته باشد»[6].
2) از جزئیات این موضوع آگاه شدیم و دانستیم که بنا بر قاعدهی فقهی، یک امر یقینی، با شک از بین نمیرود. در این بخش، بر قوانین مربوط به حاکمان مسلمان که از حدیث رسول الله صلی الله علیه و سلم استخراج میشود، تأکید شد. از آنجمله:
در این حدیث پیامبر صلی الله علیه و سلّم، آنچه به حکام مسلمان مربوط میشود، واضح میگردد. جنادة بن ابی امیه گفت: نزد عباده بن صامت که مریض بود، رفتیم و گفتیم: «الله تعالی تو را خوب گرداند؛ اگر حدیثی از پیامبر شنیدی، برایمان بازگو کن تا الله به تو خیر برساند. گفت: رسول الله صلی الله علیه و سلّم ما را فراخواند. پس با او بیعت کردیم؛ با ما بیعت نمود تا با فرمانبرداری کامل، در کارهایی که میپسندیم یا نمیپسندیم، در شرایط سخت و آسان، از او اطاعت کنیم و فرمانش را بر نظر خود ترجیح دهیم و با ولی امر جدال و درگیری نکنیم تا زمانیکه مرتکب کفر آشکاری شود که در قوانین الله برایش دلیلی وجود دارد».
این حدیث تأکید دارد که دربارهی حاکم مسلمان، باید به مسلمان بودنش حکم کنیم و با یقین دربارهی مسلمان بودنش سخن گفته شود؛ مگر اینکه بنا بر دلیلی از قوانین الهی، مرتکب کفر آشکار شود. پس حکم کردن دربارهی حاکم مسلمان، اگر بنا بر حدس و گمان باشد، درست نیست و تا زمانی که با تردید باشد، حکم به مسلمان بودن وی باید داد که اصل نیز بر همین است.
بنا بر این موضوع، اهل سنت و جماعت میان کفر معین و کفر غیر معین، تفاوت میگذارند. گاهی دربارهی گفتار و کردار خاصی، حکم میشود که کفر است؛ اما این بدین معنا نیست که انجام دهنده یا گوینده هم کافر است؛ زیرا تکفیر یک گفتار یا کردار، از نوع تکفیر غیر معین میباشد. تکفیر معین تنها در صورتی انجام میشود که شرایط زیر وجود داشته باشد:
1- حجت و دلیل برای فرد بیان گردد.
2- ثبوت شروط؛ یعنی فرد کاملا آگاه شود و قصد و هدفش روشن گردد.
3- مانعی وجود نداشته باشد. چهار مورد هستند که با شرایط تکفیر منافات دارند که عبارتند از:
ألف) جهلی که با آگاهی در تضاد باشد.
ب) اجباری که مانع اختیار شود.
ج) اشتباه که در مقابل قصد و عمد است.
د) تأویل که نقطهی مقابل قصد است.
بر خلاف تکفیرِ غیرِ معین، تنها در صورت تحقق تمامی این شروط، میتوان تکفیر معین انجام داد.
بنا بر آنچه گفتیم، واضح گشت که تکفیر حاکمان مسلمانی که اصل بر مسلمان بودن آنهاست، به این آسانی نیست. بلکه به یقین نیاز دارد. زیرا حکمی که بنا بر یقین باشد، تنها با یقین رد میشود و شک و گمان، یقین را از بین نمیبرد.
3) از آنچه گذشت فهمیدیم که حکم به تکفیر در این زمینه، نیاز به تفصیل و دانستن برخی جزئیات دارد. و البته پرداختن به این جزئیات فقط برای علمایی ممکن است که در این مسائل صاحبنظر هستند. الله متعال میفرماید: {وَإِذَا جَاءهُمْ أَمْرٌ مِّنَ الأَمْنِ أَوِ الْخَوْفِ أَذَاعُواْ بِهِ وَلَوْ رَدُّوهُ إِلَى الرَّسُولِ وَإِلَى أُوْلِي الأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِينَ يَسْتَنبِطُونَهُ مِنْهُمْ وَلَوْلاَ فَضْلُ اللّهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ لاَتَّبَعْتُمُ الشَّيْطَانَ إِلاَّ قَلِيلًا}. [نساء:83]. یعنی: {و آنگاه که خبرى از امنیت يا هراس به آنان برسد، آنرا منتشر میکنند و اگر آنرا به پيامبر و سرپرستان کارهای خود ارجاع دهند، قطعا از ميان آنان كسانى هستند كه آنرا بفهمند و اگر لطف الله و رحمتش بر شما نبود، قطعا جز تعداد اندكى، از شيطان پيروى مىكرديد}.
بر حسب نمونه، کسی ادعا میکند که حکومت اسلامی سعودی، با آمریکا و همپیمانانش در کشتار مسلمانان افغانستان و عراق، همکاری و همیاری دارد؛ آیا این ادعا درست است؟
در پاسخ باید گفت: اگر بنا بر فرض، چنین ادعایی درست باشد، آیا مانعی وجود دارد که یک دولت مسلمان، دولت کافری را در نبرد با دولت کافر دیگری کمک کند؟
در مسند احمد آمده است: ذی مخمر نقل میکند که رسول الله صلی الله علیه و سلم فرمود: «با رومیان پیمان صلحی میبندید و شما و آنان، با دشمنی غیر از آنان میجنگید؛ پیروز میشوید و غنیمت میگیرید. سپس به سرزمینهای سرسبزی میرسید که تپههایی در آن .جود دارد. مردی رومی برمیخیزد و صلیب را بلند میکند و میگوید: صلیب پیروز شد. مردی مسلمان برمیخیزد و او را میکشد. در این هنگام، رومیان نیرنگ میبندند و نبردهای پیاپی رخ میدهد و برای مبارزه با شما گرد میآیند و با هشتصد هزار نفر بر شما حمله میکنند»[7].
رسول الله صلی الله علیه و سلم در این حدیث اشاره نمود که مسلمانان و رومیان با یکدیگر پیمان میبندند و با دشمن مشترک میجنگند. وی در این حدیث، به کافر بودن حکومت مسلمان حکم نفرمود و این دلیل آشکاری است بر اینکه یاری کردن کافر در برابر کافر، بهمعنای ارتباطی که موجب خروج از اسلام شود، نیست.
بنا بر این حدیث، حکومت بعثی عراق یک حکومت کافر بود و حکومت سعودی، حکومت کافر آمریکا را در برابر حکومت کافر بعثیها یاری کرد و این موجب تکفیر دولت سعودی نمیشود.
اما در خصوص افغانستان، این ادعا صحت ندارد؛ دولت عربستان سعودی، تنها دولتی بود که حکومت طالبان را به رسمیت شناخت و برای برقراری آشتی میان احزاب و گروهها، تلاش نمود و آنان را در مکه مکرمه پذیرفت؛ اما چنین دروغهایی دربارهی این حکومت به هم میبافند.
با این وجود، ادعای کفر حکومت سعودی، ادعای درست و صحیحی نمیباشد و اصل بر این است که دولت سعودی، یک حکومت مسلمان است و این حکم، بر مبنای یقین میباشد و ادعاهای دروغین دربارهی آن، بر مبنای حدس و گمان است که یقین را از بین نمیبرد.
[1] – روایت بخاری در کتاب الجهاد، باب الجاسوس، حدیث شماره (3007)، و مسلم در کتباب فضائل الصحابة، باب من فضائل أهل بدر، حدیث شماره (2494).
[2] – روایت بخاری در کتاب المغازی، باب بعث النبی صلی الله علیه وسلم اسامه، حدیث شماره (4296)، و مسلم در کتاب الإیمان، باب تحریم قتل الکافر بعد أن قال: لا إله إلا الله، حدیث شماره (96).
[3] – مجموع الفتاوی، ابن تیمیه رحمه الله، (ج7، ص522-523).
[4] – کتاب «الدّرر السنیّة فی الأجوبة النجدیة»، (ج1، ص472تا474).
[5] – «التوضیح شرح الجامع الصحیح»، (ج1، ص63).
[6] – کتاب (الأم» امام شافعی، (ج4، ص250).
[7] – مسند أحمد، (ج28، ص34، تحت حدیث شماره 16826)، و ابوداود در کتاب الجهاد، باب فی صلح العدو، حدیث شماره (2767)، و ابن ماجه در کتاب الفتن، باب الملاحم، حدیث شماره (4089). محققین مسند احمد، حدیث را صحیح دانستهاند.
تهیه شده در:
مرکز رد شبهات خوارج
صفحهی فیسبوک رد شبهات خوارج:
ttp://www.facebook.com/khawarej
صفحه اینستاگرام:
https://www.instagram.com/rad_khawarej
کانال تلگرام: